کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لکنت زبان پیدا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
معرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'arrab لغتی که از زبان دیگر وارد زبان عربی شده و تغییراتی مطابق آن زبان پیدا کرده؛ عربیشده.
-
یافت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] yāft ۱. یافتن؛ پیدا کردن.۲. دریافتن؛ حس کردن.〈 یافت شدن: (مصدر لازم) پیدا شدن.
-
وسوسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وسوسة] vasvase ۱. وسواس پیدا کردن؛ بد اندیشیدن؛ پیدا شدن اندیشۀ بد در دل انسان.۲. (تصوف) تحریکات شیطانی.
-
ارتیاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ertiyāb شک کردن؛ در شک افتادن؛ شک پیدا کردن.
-
گرویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] geravidan ایمان آوردن؛ باور کردن؛ به کسی یا چیزی عقیده پیدا کردن.
-
جستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) jostan ۱. جستجو کردن؛ جوییدن.۲. پیدا کردن؛ یافتن.
-
یافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹یابیدن› yāftan ۱. پیدا کردن.۲. بهدست آوردن؛ حاصل کردن.
-
پیدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: paitāk, patyāk، مقابلِ نهان] peydā آشکار؛ نمایان؛ هویدا؛ ظاهر.〈 پیدا آمدن: (مصدر لازم)۱. پدید آمدن؛ بهوجود آمدن.۲. آشکار شدن؛ نمایان شدن: ◻︎ اخترانی که به شب در نظر ما آیند / پیش خورشید محال است که پیدا آیند (سعدی۲: ۴۳۰).〈 پی...
-
بازکشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bāzke(a)šidan ۱. اجتناب کردن.۲. (مصدر متعدی) پَهن کردن؛ گستردن.۳. دوام پیدا کردن.
-
زبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: uzvān] ‹زفان، زوان› zabān ۱. (زیستشناسی) عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده میشود و به جویدن غذا و بلع آن کمک میکند و انسان بهوسیلۀ آن حرف میزند.۲. [مجاز] لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت.〈 زب...
-
درآمیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) dar[']āmixtan ۱. مخلوط کردن؛ درهم ساختن.۲. (مصدر لازم) مخلوط شدن؛ آمیزش پیدا کردن.
-
انثلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (شیمی) [قدیمی] 'enselām رخنهدار شدن؛ رخنه پیدا کردن.
-
تطرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tatarroq راه یافتن؛ راه پیدا کردن بهسوی چیزی یا کسی.
-
تغضن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqazzon چینوچروک پیدا کردن پوست بدن یا جامه.
-
تمیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamayyoz جدا شدن؛ فرق و جدایی پیدا کردن.