کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَمس،لس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] las ۱. بیحس؛ مفلوج.۲. سست.۳. تنبل.۴. افسرده؛ پژمرده.
-
لمس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹لس› lams سست؛ بیحال؛ شل؛ افتاده؛ لس.〈 لمس شدن: (مصدر لازم) بیحس شدن؛ سست و بیحال شدن.
-
لمس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] lams دست مالیدن به چیزی؛ سودن؛ بساویدن.〈 لمس کردن: (مصدر متعدی) چیزی را با دست بسودن؛ دست مالیدن.
-
جستوجو در متن
-
لمس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹لس› lams سست؛ بیحال؛ شل؛ افتاده؛ لس.〈 لمس شدن: (مصدر لازم) بیحس شدن؛ سست و بیحال شدن.