کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لهجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لهجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لهجَة] lahje ۱. طرز سخن گفتن و تلفظ.۲. [قدیمی] زبان و لغتی که انسان با آن سخن میگوید؛ زبان.
-
واژههای مشابه
-
خوش لهجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] xošlahje دارای لهجۀ زیبا.
-
جستوجو در متن
-
رامندی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به رامند، دهستانی از توابع قزوین) rāmandi ۱. از مردم رامند.۲. لهجهای ایرانی که در رامند به آن تکلم میکنند.
-
بدلهجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] badlahje آنکه لهجهاش خوب نباشد؛ کسی که بد حرف بزند و کلمات را بد ادا کند.
-
هروی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به هرات) [عربی: هرویّ] haravi ۱. از مردم هرات.۲. تهیهشده در هرات.۳. لهجۀ فارسی رایج در هرات.
-
گویش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹گوش› guyeš ۱. (زبانشناسی) لهجۀ خاصی از یک زبان.۲. گفتن.۳. (اسم) [قدیمی] گفتار؛ کلام؛ سخن.
-
فهلویات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (ادبی) fahlaviy[y]āt اشعار و ترانههایی که به لهجههای محلی یا روستایی سروده شده، مانند اشعار باباطاهر عریان و ترانههایی که در فارس، کرمان، و بعضی نواحی دیگر متداول است.
-
صراحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صَراحة] se(a)rāhat ۱. وضوح و آشکار بودن سخن.۲. راستی؛ درستی؛ خلوص.〈 صراحت لهجه: رکگویی.
-
یا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yā نام حرف «ی».〈 یای مجهول: واجی که بهصورت e به کار میرفته و امروزه در لهجۀ رسمی بهکلی از بین رفته است.〈 یای معروف: واجی که بهصورت i و بهصورت کامل ادا میشود: بیخ، تیر، پیش، ریش.
-
اورامن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اورامان، اورامین، اورامه› (موسیقی) [قدیمی] 'o[w]rāman از نواهای قدیم موسیقی ایرانی که اشعار آن را به زبان پهلوی یا لهجههای محلی بهصورت دوبیتی میخواندند: ◻︎ لحن اورامن و بیت پهلوی / زخمهٴ رود و سماع خسروی (بندار رازی: شاعران بیدیوان: ۳۷...
-
لزگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) le(a)zgi ۱. طایفهای از مردم قفقاز که از زمانهای قدیم ساکن داغستان بوده و زبانشان ترکی است و به لهجههای مختلف تکلم میکنند.۲. ساختهشده بهوسیلۀ این قوم.۳. رقص بومی این طایفه که با حرکات تند بهصورت فردی یا گروهی اجرا میشود.
-
شوشتری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شوشتر) šuštari ۱. از مردم شوشتر.۲. لهجۀ مردم شوشتر.۳. تهیهشده در شوشتر.۴. (اسم) [قدیمی] نوعی پارچه یا فرش که در شوشتر بافته میشد: ◻︎ نگر ز سنگ چه مایه بِه است گوهر سرخ / ز خستوانه چه مایه بِه است شوشتری (معروفی: شاعران بیدیوان:...
-
زبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: uzvān] ‹زفان، زوان› zabān ۱. (زیستشناسی) عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده میشود و به جویدن غذا و بلع آن کمک میکند و انسان بهوسیلۀ آن حرف میزند.۲. [مجاز] لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت.〈 زب...