کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لقاء] [قدیمی] leqā ۱. دیدار کردن؛ دیدار.۲. (اسم) روی؛ چهره.
-
واژههای مشابه
-
آفتاب لقا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] 'āftābleqā آنکه چهرهاش مانند آفتاب است؛ آفتابرو؛ خورشیدلقا.
-
فرخ لقا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] farroxle(a)qā زیباروی.
-
همایون لقا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] homāyunleqā آنکه دیدارش خجسته است؛ فرخلقا.
-
جستوجو در متن
-
فرخ دیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farroxdim فرخروی؛ زیبارو: ◻︎ کی بُوَد کی که بازبینم باز / آن همایونلقا و فرخدیم (مسعود سعد: ۵۰۴).