کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لغزیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لخشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] laxšide لغزیده.
-
لیزیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) lizide سُرخورده؛ لغزیده.
-
شخشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šaxšide لغزیده؛ لیزخورده.
-
شکوخنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] šokuxande ۱. لغزنده.۲. افتاده؛ لغزیده.
-
شخیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] šaxide ۱. لغزیده؛ افتاده.۲. پژمرده.
-
اشکوخیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] 'eškuxide ۱. لغزیده؛ سکندریخورده.۲. بهسردرآمده.
-
آشکوخیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āškuxide لغزیده؛ بهسردرآمده؛ سکندریخورده: ◻︎ چون بگردد پای او از پایدار / آشکوخیده بماند همچنان (رودکی: ۵۰۹).
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...