کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لعن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لعن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] la'n ۱. نفرین کردن.۲. دشنام دادن.۳. راندن.
-
واژههای همآوا
-
لان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lān گودال؛ مغاک.
-
لان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] lān ۱. بیوفایی: ◻︎ میآیدم ز رنگ تو ای یار بوی لان / برکندهای ز خشم دل از یار مهربان (مولوی: لغتنامه: لان).۲. بیحقیقتی.
-
لان
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) lān محل فراوانی چیزی: نمکلان.
-
جستوجو در متن
-
بشوریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پشوریدن، بسوریدن، بسولیدن› [قدیمی] bošuridan لعن کردن؛ نفرین کردن.
-
مباهله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مباهَلَة] [قدیمی] mobāhele لعن و نفرین کردن به یکدیگر.
-
نفریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] nafride نفرینشده؛ لعنشده.
-
بشور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پشور، بسور› [قدیمی] bošur لعن؛ نفرین؛ دعای بد.
-
لعنت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] la'natnāme نوشتهای که در آن لعن و نفرین نوشته شده باشد.
-
لعان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] le'ān ۱. یکدیگر را لعن کردن.۲. یکدیگر را نفرین کردن در نزد حاکم شرع.
-
ملعنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملعنة، جمع: ملاعن] ‹ملعنه› [قدیمی] mal'anat ۱. آنچه موجب لعن شود؛ شرارت؛ پلیدی.۲. بدبختی.
-
ملعون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: ملاعین] mal'un رانده و دورشده از نیکی و رحمت؛ لعنونفرینشده.
-
سب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سبّ] [قدیمی] sab[b] ۱. دشنام دادن؛ سخت دشنام دادن.۲. لعن؛ نفرین.