کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لعل بدخشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لعل طراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب] [قدیمی] la'lta(e)rāz آنکه چیزی را با لعل زینت بدهد.
-
لعل فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] la'lfām به رنگ لعل؛ سرخرنگ.
-
لعل فشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] la'lfešān ۱. آنکه لعل بیفشاند.۲. [مجاز] آنکه بادۀ لعلفام در ساغر بریزد.
-
لعل گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] la'lgun لعلفام؛ به رنگ لعل.
-
جستوجو در متن
-
بدخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بدخشان› [قدیمی، مجاز] badaxš نوعی لعل که از معادن بدخشان، ناحیهای در شرق افغانستان، استخراج میشده.〈 بدخش مذاب: [قدیمی، مجاز]۱. شراب سرخ.۲. لعل: ◻︎ صبح ستارهنمای، خنجر توست اندر آن / گاه درخش جهان، گاه بدخش مذاب (خاقانی: ۴۸).