کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لعل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لعل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: لال] la'l ۱. (زمینشناسی) نوعی سنگ قیمتی از ترکیبات آلومینیوم به رنگ سرخ، مانند یاقوت.۲. [قدیمی، مجاز] لب معشوق.〈 لعل آبدار: [قدیمی، مجاز] لعل شفاف و درخشان.〈 لعل بدخش: (زمینشناسی) [قدیمی] لعلی که از معاد...
-
لعل
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله، قید) [عربی] la'alla ۱. کاشکی؛ کاش.۲. مگر؛ شاید.
-
واژههای مشابه
-
لعل طراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب] [قدیمی] la'lta(e)rāz آنکه چیزی را با لعل زینت بدهد.
-
لعل فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] la'lfām به رنگ لعل؛ سرخرنگ.
-
لعل فشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] la'lfešān ۱. آنکه لعل بیفشاند.۲. [مجاز] آنکه بادۀ لعلفام در ساغر بریزد.
-
لعل گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] la'lgun لعلفام؛ به رنگ لعل.
-
واژههای همآوا
-
لال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] lāl کسی که زبانش میگیرد و نمیتواند درست حرف بزند؛ گنگ.
-
لال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lāl ۱. لعل.۲. (صفت) سرخ؛ رنگ سرخ: ◻︎ دو لب چو نار کفیده دو برگ سوسن سرخ / دو رخ چو نار شکفته دو برگ لالهٴ لال (عنصری: ۳۷۶).
-
جستوجو در متن
-
لعلستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] [قدیمی] la'lestān معدن لعل.
-
لعلگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] la'lgar سازندۀ لعل: ◻︎ لعلفشان ساقی زرینکمر / گشته چو خورشید فلک لعلگر (امیرخسرو: لغتنامه: لعلگر).
-
سفتگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] softgar کسی که مروارید و لعل و مرجان و مانند آنها را سوراخ میکند.
-
آتش رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašrang قرمزرنگ: ◻︎ تو دهیّ و تو آری از دل سنگ / آتش لعل و لعل آتشرنگ (نظامی۴: ۵۳۸).