کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لطیفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لطیفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لطیفَة، جمع: لطائف] latife ۱. سخن نیکو و پسندیده که باعث شادی و انبساط میشود.۲. (صفت) (فلسفه) [قدیمی] = لطیف۳. [قدیمی، مجاز] نکتۀ نغز.۴. [قدیمی، مجاز] امر بسیاردقیق که قابل درک است و قابل بیان نیست.
-
واژههای مشابه
-
لطیفه گو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] ‹لطیفهسرا› [مجاز] latifegu آنکه سخنان نغز و نیکو بگوید.
-
جستوجو در متن
-
لطایف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: لطائف، جمعِ لطیفَة] [قدیمی] latāyef = لطیفه
-
بذله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی؟] ‹بزله› bazle سخن نغز و فرحآور؛ لطیفه؛ شوخی.
-
بذله گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مٲخوذ از عربی؟. فارسی] ‹بذلهگوی› bazlegu آنکه سخن نغز و فرحآور میگوید؛ لطیفهگو.
-
هازل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] hazel ۱. هزلگوینده؛ لطیفهگو.۲. بیهودهگو.
-
بساطت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بساطة] basātat ۱. بسیط بودن؛ ساده و بیتکلف بودن.۲. [قدیمی] گشودهزبانی.۳. [قدیمی] شیرینزبانی.۴. [قدیمی] لطیفهگویی.
-
شیرین سخن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] širinsoxan ۱. خوشسخن؛ خوشصحبت؛ شیرینکلام؛ شیرینگفتار؛ کسی که گفتارش خوشآیند است.۲. لطیفهگو.
-
ظریف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] zarif ۱. نکتهسنج.۲. خوشطبع.۳. (اسم، صفت) [مجاز] شیرینگفتار؛ لطیفهگو.۴. [مجاز] زیبا؛ خوشگل؛ خوشهیکل.۵. [قدیمی] دارای ظرافت.
-
کشکول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کجکول، خجکول› kaškul ۱. (زیستشناسی) نارگیل دریایی.۲. ظرفی فلزی یا سفالی مخصوص درویشان که معمولاً بر آن عبارات و اشعاری کنده شده. Δ در قدیم این ظرف را از میوۀ کشکول میساختند.۳. کتابی حاوی مطالب گوناگون، مثل شعر، لطیفه، و قطعۀ ادبی: کشکو...