کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لطیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لطیف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] latif ۱. نرم و نازک.۲. مهربان؛ خوشخو.۳. خوشاندام.۴. زیبا و ظریف.۵. (اسم) از نامهای باریتعالی.۶. [قدیمی، مجاز] سنجیده و دقیق.۷. [مقابلِ کثیف] (فلسفه) [قدیمی] غیرمادی.
-
واژههای مشابه
-
لطیف اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] latif[']andām آنکه اعضای بدنش نرم و لطیف باشد؛ نازکاندام؛ لطیفبدن؛ لطیفتن.
-
لطیف طبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] latiftab' آنکه طبع و قریحۀ نیکو دارد.
-
جستوجو در متن
-
الطف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'altaf ۱. لطیفتر؛ نرمتر.۲. پاکیزهتر.۳. لطیفترین.
-
کوکوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kukuz نوعی پارچۀ لطیف.
-
باتیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: batiste] bātis نوعی پارچۀ نخی لطیف.
-
برگبالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bargbālān حشراتی با بالهای لطیف و نازک.
-
گل بدن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] golbadan آنکه بدنی لطیف و زیبا مانند گل دارد.
-
دمیاطی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به دمیاط، شهری در مصر) [قدیمی] damyāti نوعی پارچۀ گرانبها و لطیف.
-
سمن بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] samanbar کسی که بدنی لطیف، سفید، و خوشبو دارد.
-
نازک بدن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] nāzokbadan کسی که پوست بدنش نرم و لطیف باشد.
-
ناعم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nā'em نرم؛ ملایم؛ نازک و لطیف.
-
تاژ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tāž نازک؛ ظریف؛ لطیف.