کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لطمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لطمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لطمَة، جمع: لطمات] latme ۱. صدمه.۲. [قدیمی] تپانچه؛ سیلی.
-
جستوجو در متن
-
لطمات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ لَطمَة] lata(e)māt = لطمه
-
لت خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] latxorde ۱. سیلیخورده.۲. لطمهخورده؛ صدمهدیده.
-
مسافعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مسافَعة] [قدیمی] mosāfe'at ۱. به یکدیگر ضربه و لطمه زدن.۲. همدیگر را طرد کردن یا کشتن.
-
لت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lat سیلی؛ لطمه.〈 لت خوردن: (مصدر لازم)۱. لطمه خوردن.۲. سیلی خوردن؛ تپانچه خوردن: ◻︎ در شهوت نفس کافر ببند / وگر عاشقی لت خور و سر ببند (سعدی۱: ۱۶۶).۳. زیان دیدن و شکست خوردن در کسبوکار.
-
کوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ کوست› kus ۱. (موسیقی) طبل بزرگ؛ دهل.۲. [قدیمی] آسیب؛ صدمه؛ لطمه؛ ضربه: ◻︎ تبر از بس که زد به دشمن کوس / سرخ شد همچو لالکای خروس (رودکی: ۵۴۵).
-
تپانچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تپنچه، توانچه› tapānče ۱. (نظامی) سلاح گرم کوچک دستی.۲. [قدیمی] = سیلی۳. [قدیمی] لطمه: ◻︎ زنم چندان تپانچه بر سر و روی / که یاربیاربی خیزد ز هر موی (نظامی۲: ۱۵۱).