کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لخت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لخت دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] laxtduz پارهدوز؛ پینهدوز؛ لاخهدوز.لخته۱〈 لختهلخته: تکهتکه.
-
هم لخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hamlaxt ۱. کفش؛ موزه.۲. چرم کفش؛ تخت کفش: ◻︎ وگر خلاف کنی طمع را و هم بروی / بدرّد ار به مثل آهنین بُوَد هملخت (کسائی: ۵۸).
-
یک لخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yeklaxt ۱. یکپارچه؛ یکدست.۲. یکسان.۳. [مجاز] آنکه همیشه بر یکوضع و حالت باشد و از روش خود برنگردد.
-
جستوجو در متن
-
اوروت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹اروت، روت، اورود، رود› [قدیمی] 'o(u)rot رت؛ برهنه؛ عریان؛ لخت.〈 اوروت کردن: [قدیمی] پر کندن مرغ کشته.