کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لحیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لحیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] lahim ۱. آلیاژی که با آن دو قطعه فلز را به هم جوش بدهند.۲. اتصالی که با این آلیاژ شده است.
-
واژههای مشابه
-
لحیم کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] lahimkāri لحیم کردن ظرفهای فلزی؛ جوشکاری.
-
جستوجو در متن
-
لحام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] lehām آنچه با آن چیزی را لحیم کنند.
-
ملتحم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moltahem لحیمشده؛ جوشخورده؛ بههمپیوسته.
-
کفشیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kafšir ۱. بوره؛ تنکار؛ ارزیز؛ قلعی.۲. ظرف مسی یا برنجی شکسته که لحیم شده باشد.
-
کبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کبید› [قدیمی] kabad ۱. سریشُم.۲. هرچیزی که با آن دو فلز را به هم جوش میدهند؛ لحیم: ◻︎ از آن که مدح تو گویم درست گویم و راست / مرا به کار نیاید سریشُم و کبَدا (دقیقی: ۹۵).
-
بوراکس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: borax، مٲخوذ از فارسی: بورک] borāks ترکیب اسیدبوریک و سود که در طب و صنعت، ازجمله در ساختن شیشه و لعاب ظروف سفالی، و لحیمکاری به کار میرود؛ بوره؛ بورک؛ بورق؛ تنگار؛ تنکار؛ بورات دوسود.
-
نشادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نوشادر› (شیمی) no(e)šādor جسمی جامد و بلوری، بیرنگ، بیبو، دارای طعمِ زننده که از ترکیب جوهرنمک و آمونیاک بهدست میآید و در آب مخصوصاً آب گرم حل میشود. در طب، صنعت، سفیدگری، و لحیمکاری به کار میرود.
-
قلع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (شیمی) qal' فلزی نرم و نقرهایرنگ که قابل تورق و سختتر از سرب است و در دمای ۲۳۱ درجه سانتیگراد ذوب میشود و خالص آن در طبیعت پیدا نمیشود و همیشه مرکب با اکسیژن و گوگرد است. برای ساختن قاشق و چنگال و چیزهای دیگر و سفید کردن ظرفهای...