کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لب و دهان، لب و دهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شیرین دهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹شیریندهان› [قدیمی، مجاز] širindahan ویژگی آنکه لب و دهان زیبا و دوستداشتنی دارد.
-
نس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نج، نول› [قدیمی] nos گرداگرد لب و دهان؛ پوز.
-
پفو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pofu بادی که از دهان و میان دو لب خارج کنند؛ پف.
-
مبسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مباسم] [قدیمی] mabsem ۱. دندان پیشین.۲. [مجاز] لب و دهان.
-
داغمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. ترکی] dāqme ۱. خشکی و ترنجیدگی پوست لب از بیماری و تب.۲. تاولهایی که در دهان یا بر روی لب پیدا میشود.
-
لقوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لقوَة] (پزشکی) laqve مرضی که در چهرۀ انسان پیدا میشود و لب و دهان یا فک به طرفی کج میشود.
-
بدپوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پتفوز› badpuz ۱. = بتفوز۲. (صفت) کسی که لب و دهان زشت دارد؛ بددهان.
-
سافوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sāfut صدایی که انسان با جمع کردن دو لب و بیرون دادن نفس از دهان خود خارج کند؛ صفیر؛ سوت.
-
نسوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ناس› [قدیمی] nesvār برگ خشک از نوع تنباکو که آن را نرم میکوبند و با اندکی آهک مخلوط میکنند و در جلو دهان میان لب و دندان میریزند.
-
مکیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: mécitan] me(a)kidan چیزی را میان دو لب گذاشتن و آنچه را در آن است به داخل دهان کشیدن؛ مزیدن؛ چوشیدن؛ چوشدن.
-
پف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) pof ۱. بادی که از دهان و میان دو لب خارج کنند برای خاموش کردن چراغ یا برافروختن آتش یا خنک کردن یک چیز گرم.۲. (اسم) ورم؛ آماس.
-
لنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لفج› [قدیمی] lonj لب؛ لپ؛ دو طرف دهان از بیرون: ◻︎ نه همه کار تو دانی نه همه زور تو راست / لنج پرباد مکن بیش و کتف برمفراز (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۵).
-
سوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sut ۱. صدایی که کسی از دهان خود با جمع کردن دو لب و بیرون دادن نفس خارج کند و هر صدای شبیه آن؛ صفیر؛ سافوت.۲. آلتی فلزی، استخوانی یا پلاستیکی که با دمیدن در آن صدای زیر و بلندی ایجاد میشود؛ سوتک.
-
صراحی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: صراحیَة] [قدیمی] sorāhi ظرف شیشهای یا بلوری شکمدار و دهان تنگ که در آن شراب مینوشیدند؛ ظرف شراب؛ تنگ شراب: ◻︎ به زبان صراحی و لب جام / هاتف صبح را جواب دهید (خاقانی: ۵۹۴).
-
دم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dam ۱. نفَس.۲. (بن مضارعِ دمیدن) = دمیدن۳. هوا.۴. (زیستشناسی) هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل میشود.۵. بخار.۶. هوای خفه؛ هوای سنگین که قابل تنفس نباشد: این مستراح دم دارد.۷. آه.۸. بانگ و آواز.۹. [مجاز] لحظه؛ هنگام؛ وقت.۱۰. لب ...