کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لبن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لبن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: البان] [قدیمی] laban ۱. شیرِ حیوان ماده.۲. شیرِ زن.
-
جستوجو در متن
-
لبنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به لبن) [عربی. فارسی] labani مربوط به لبن؛ شیری: فرآوردههای لبنی.
-
در
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: درّ] [قدیمی] dar[r] ۱. شیر؛ لبن.۲. [مجاز] فرزند.
-
جذر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جدر› [قدیمی، مجاز] jazr ۱. شتر مادۀ چهارساله: ◻︎ چگونه جذری، جذری کجا ز پستانش / هنوز هیچ لبی بوی ناگرفته لبن (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۵).۲. زر قلب و ناسره: ◻︎ کنند واجب جذری هم اندر آن ساعت / به هر شبی و سپارد به ناقد وزّان (عنصری: ۳۴۳).
-
ابر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: abr] 'abr ۱. (هواشناسی) بخارهای غلیظشده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آنها باران، برف، و تگرگ میبارد: ◻︎ تا نگرید ابر کی خندد چمن / تا نگرید طفل کی جوشد لبن (مولوی: ۶۷۸)، ◻︎ ابر ا گر آب زندگی بارد / هرگز از شاخ بید ...