کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) labe ۱. لبمانند.۲. کناره و لب چیزی.
-
لبه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) labedār آنچه دارای لبه باشد.
-
جستوجو در متن
-
شاپو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: chapeau] šāpo کلاه تماملبه.
-
کپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: képi] kepi کلاه لبهدار سفری.
-
پخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پخت› [قدیمی] pax ویژگی چیزی که لبۀ آن گرد باشد و تیزی نداشته باشد.
-
شاپکا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] šāpkā نوعی کلاه؛ کلاه لبهدار.
-
دودم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دودمه› dodam دارای دو دم یا دو لبه: شمشیر دودم.
-
شفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šafā ۱. بقیۀ ماه پیش از آنکه ناپدید شود.۲. کنارۀ چیزی؛ لبۀ چیزی.
-
تیزنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tiznā محل تیزی و بُرندگی شمشیر، کارد، و مانند آن؛ لبۀ تیغ.
-
بره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: béret] bere نوعی کلاه ساده، بیلبه، و دایرهشکل که از پارچۀ ضخیم میدوزند.
-
ماهیتابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ماهیتاوه› māhitābe ظرف فلزی پهن، لبهدار و کم عمق که در آن ماهی یا چیز دیگر سرخ میکنند.
-
نیم گرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nimgerd ۱. نیمدایره.۲. (اسم) نوعی آجر که لبۀ آن پخ و گرد است.
-
یلمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟] [قدیمی] yalmān ۱. قسمت برندۀ تیغ؛ لبۀ تیغ.۲. ضرب شمشیر.
-
آفتاب گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āftābgardān ۱. آنچه برای جلوگیری از تابش آفتاب به بدن به کار ببرند، مانند سایهبان و چتر.۲. تکۀ چرم یا پارچۀ ضخیم که آن را مانند لبۀ کلاه درست میکنند و در تابستان بالای پیشانی میبندند که آفتاب به چهره نتابد؛ لبۀ کلاه.