کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لأی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lāy ۱. گلی که ته ظرف یا جوی یا حوض آب مینشیند.۲. [قدیمی] گِل.۳. [قدیمی] دُرد شراب.
-
لای
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ لاییدن) [قدیمی] lāy ۱. = لاییدن۲. لاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ◻︎ چند باشی چون تبیره «هرزهلای» / همچو نی در پرده رو آهسته لای (تاجبها: لغتنامه: لای).
-
لای روبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹لاروبی› lāyrubi پاک کردن نهر یا قنات از گلولای.
-
هرزه لای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] harzelāy یاوهگو؛ بیهودهگو.
-
جستوجو در متن
-
گلابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گلاوه› [قدیمی] gelābe گلولای.
-
گلزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gelzār زمینی که در آن گل بسیار باشد؛ جای پرگلولای.
-
وحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوْحال و وُحُول] [قدیمی] vahal گلولای؛ منجلاب.
-
لا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] lā تو و میان چیزی: لای کتاب، لای دیوار.〈 لابهلا: ‹لابرلا› [عامیانه] تودرتو؛ تابرتا.
-
لایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lāye ۱. آنچه لای چیزی بگذارند.۲. پارچهای که لای رویه و آستر لباس بدوزند.۳. (زمینشناسی) طبقۀ زمین.
-
ساویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sāvis ۱. پنبۀ زدهشده که لای جامه بگذارند.۲. جامهای که لای آن پنبه دوخته باشند.۳. هرچیز نفیس و گرانمایه.
-
لوشاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لوشابه› [قدیمی] lušāb آب تیرۀ آمیخته با لای و لجن.
-
بزماورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bažmâwurt] [قدیمی] bazmāvard خوراکی مرکب از گوشت یا تخممرغ پخته که لای نان میپیچیدند.
-
کلوته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kolu(o)te کلاهی که لای آن آستر و رویۀ آن پنبه دوخته باشند و روی گوشها را بپوشاند؛ کلاه گوشی.
-
خلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xalāb ۱. گلولای.۲. زمین پرگل؛ لجنزار؛ باتلاق.