کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاله ٔ زرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لاله جبین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] lālejabin خوبرو.
-
لاله رخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹لالهرخان› [قدیمی، مجاز] lālerox ۱. لالهرخسار؛ لالهروی.۲. معشوقی که گونههای سرخ به رنگ گل لاله دارد.
-
لاله زار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lālezār جایی که گل لاله فراوان روییده باشد.
-
لاله سار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لالهسر› (زیستشناسی) lālesār مرغی خوشآواز: ◻︎ پراگنده با مشکدم سنگخوار / خروشان به هم شارک و لالهسار (خطیری: شاعران بیدیوان: ۲۹۲).
-
لاله سان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) مانند لاله؛ لالهمانند. lālesān
-
لاله ستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لالستان› [قدیمی] lālesetān ۱. زمینی که در آن گل لاله فراوان روییده باشد؛ لالهزار.۲. [مجاز] رخ و گونۀ معشوق: ◻︎ بنفشهزلف من آن آفتاب ترکستان / همی بنفشه پدید آرد از دو لالهستان (فرخی: ۲۵۲). Δ گاه به ضرورت شعری لالهسِتان خوانده میشود.
-
لاله عباسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی. فارسی] ‹لالهچوغاسی› (زیستشناسی) lāle'abbāsi ۱. نوعی گل کوچک شیپوری به رنگهای مختلف با برگهای پهن نوکتیز که بلندیش تا یک متر میرسد.۲. گلهایش نزدیک غروب آفتاب شکفته میشود و در آفتاب بسته و پژمرده میگردد.
-
لاله عذار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] lāle'ezār زیباروی؛ لالهرخ: ◻︎ طرفِ چمن و هوای بستان / بی لالهعذار خوش نباشد (حافظ: ۳۳۴).
-
لاله فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lālefām لالهگون؛ به رنگ لاله.
-
لاله گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lālegun به رنگ گل لاله.
-
لاله وش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lālevaš لالهمانند؛ مانند لاله؛ لالهفام.
-
لاله وشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) lālevašān تیرهای از جانوران دریایی که بدن آنها مانند گل لاله است؛ کرینوئید. Δ نوعی از آن را لالۀ دریایی میگویند.
-
جستوجو در متن
-
بیمارگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bimārgun کسی که از ناخوشی رنگش زرد شده باشد؛ بیمارمانند؛ رنجور: ◻︎ چو بیمارگون شد ز نم چشم نرگس / مر او را همی لاله تیمار دارد (ناصرخسرو: ۳۷۴).
-
درخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: draxt] (زیستشناسی) deraxt هر رستنی بزرگ و ستبری که دارای ریشه و تنه و شاخه باشد.〈 درخت لاله: (زیستشناسی) درختی زیبا، با گلهای لالهای زرد و نارنجی که چوبش برای ساختن مبل و اشیای چوبی به کار میرود و بومی آمریکا است.〈 درخت ...