کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لالهرخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لاله وشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) lālevašān تیرهای از جانوران دریایی که بدن آنها مانند گل لاله است؛ کرینوئید. Δ نوعی از آن را لالۀ دریایی میگویند.
-
گل رخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] golrox کسی که رخ او مانند گل سرخ باشد؛ گلچهره؛ خوبرو؛ خوشگل؛ زیبا؛ گلرخسار؛ گلعذار.
-
غازه رخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] qāzerox ۱. ویژگی کسی که غازه به گونههای خود مالیده باشد.۲. ویژگی آنکه گونههایی به رنگ غازه دارد.
-
پری رخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] parirox پریرو؛ پریچهر؛ پریرخسار؛ خوبروی.
-
ساده رخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] sāderox = سادهرو
-
نیم رخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nimrox ۱. نیمۀ صورت.۲. (صفت) ویژگی عکس یا تصویری که نصف صورت را نشان بدهد.
-
تازه رخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] tāzerox تازهرخسار؛ تازهرو.
-
جستوجو در متن
-
لاله عذار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] lāle'ezār زیباروی؛ لالهرخ: ◻︎ طرفِ چمن و هوای بستان / بی لالهعذار خوش نباشد (حافظ: ۳۳۴).
-
لاله ستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لالستان› [قدیمی] lālesetān ۱. زمینی که در آن گل لاله فراوان روییده باشد؛ لالهزار.۲. [مجاز] رخ و گونۀ معشوق: ◻︎ بنفشهزلف من آن آفتاب ترکستان / همی بنفشه پدید آرد از دو لالهستان (فرخی: ۲۵۲). Δ گاه به ضرورت شعری لالهسِتان خوانده میشود.
-
گل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gul] gol ۱. (زیستشناسی) اندام تولیدمثل گیاهان نهاندانه که پس از مدتی بهجای آن میوه بهوجود میآید و شامل کاسبرگ، گلبرگ، پرچم، و مادگی است: گل سیب، گل بادام.۲. (زیستشناسی) هریک از گیاهان بوتهای یا درختچهای کوچک با قسمتی شبیه اندام ...