کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لالهرخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لاله رخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹لالهرخان› [قدیمی، مجاز] lālerox ۱. لالهرخسار؛ لالهروی.۲. معشوقی که گونههای سرخ به رنگ گل لاله دارد.
-
لاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lāle ۱. ‹آلاله› (زیستشناسی) گلی سرخرنگ با سه یا پنج گلبرگ.۲. (زیستشناسی) گیاه این گل، علفی، کوچک و پایا است و در دو نوع بوستانی و بیابانی وجود دارد. شقایق؛ شقایقالنعمان.۳. یک نوع چراغ بلور با پایۀ بلند و حبابی به شکل گل لاله.۴. [قدیمی، مجا...
-
رخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rax ۱. (زمینشناسی) خط یا تراک باریک در روی سنگ که هرگاه ضربه به سنگ برسد از آنجا شکسته شود.۲. در تراشکاری، خطهایی که از کشیدن سوهان بر روی فلز ایجاد میشود.۳. [قدیمی] شکاف باریک؛ رخنه؛ چاک.۴. [قدیمی] حزن؛ اندوه.۵. [قدیمی] خراش.
-
رخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rox ۱. یک طرف صورت از زیر چشم تا چانه؛ روی؛ چهره.۲. [قدیمی] هریک از برجستگیهای دو طرف صورت؛ گونه.۳. [قدیمی] سوی؛ طرف؛ جانب.۴. [قدیمی] عنان اسب.〈 رخ دادن: (مصدر لازم) روی دادن؛ به وقوع پیوستن امری.〈 رخ گرداندن (مصدر لازم) ‹رخ گردانی...
-
رخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ورزش) rox در شطرنج، مهرهای به شکل برج؛ قلعه.
-
لاله جبین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] lālejabin خوبرو.
-
لاله زار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lālezār جایی که گل لاله فراوان روییده باشد.
-
لاله سار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لالهسر› (زیستشناسی) lālesār مرغی خوشآواز: ◻︎ پراگنده با مشکدم سنگخوار / خروشان به هم شارک و لالهسار (خطیری: شاعران بیدیوان: ۲۹۲).
-
لاله سان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) مانند لاله؛ لالهمانند. lālesān
-
لاله ستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لالستان› [قدیمی] lālesetān ۱. زمینی که در آن گل لاله فراوان روییده باشد؛ لالهزار.۲. [مجاز] رخ و گونۀ معشوق: ◻︎ بنفشهزلف من آن آفتاب ترکستان / همی بنفشه پدید آرد از دو لالهستان (فرخی: ۲۵۲). Δ گاه به ضرورت شعری لالهسِتان خوانده میشود.
-
لاله عباسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی. فارسی] ‹لالهچوغاسی› (زیستشناسی) lāle'abbāsi ۱. نوعی گل کوچک شیپوری به رنگهای مختلف با برگهای پهن نوکتیز که بلندیش تا یک متر میرسد.۲. گلهایش نزدیک غروب آفتاب شکفته میشود و در آفتاب بسته و پژمرده میگردد.
-
لاله عذار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] lāle'ezār زیباروی؛ لالهرخ: ◻︎ طرفِ چمن و هوای بستان / بی لالهعذار خوش نباشد (حافظ: ۳۳۴).
-
لاله فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lālefām لالهگون؛ به رنگ لاله.
-
لاله گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lālegun به رنگ گل لاله.
-
لاله وش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lālevaš لالهمانند؛ مانند لاله؛ لالهفام.