کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lāf ۱. گفتار بیهوده و گزاف؛ دعوی زیادهازحد.۲. خودستایی.〈 لاف زدن: (مصدر لازم)۱. خودستایی کردن.۲. دعوی زیادهازحد کردن: ◻︎ دوست مشمار آنکه در نعمت زند / لافِ یاری و برادرخواندگی (سعدی: ۷۱).
-
واژههای مشابه
-
لاف زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lāfzan ۱. آنکه لاف بزند.۲. خودستا.
-
هرزه لاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] harzelāf بیهودهگو؛ یاوهگو.
-
جستوجو در متن
-
لافنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lāfande لافزننده؛ لافزن.
-
پرلاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] porlāf آنکه لاف بسیار بزند؛ لافزن.
-
بادبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بادپر، بادپران› [قدیمی، مجاز] bādbar لافزن؛ کسی که بسیار لاف میزند و کاری از او برنمیآید.
-
قمپز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) ‹غمپز› [عامیانه] qompoz لافوگزاف.〈 قمپز درکردن: [عامیانه] لاف زدن و خودستایی کردن.
-
شارت وشورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] šārtošurt لافوگزاف؛ دادوفریاد؛ هارتوهورت.〈 شارتوشورت کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] دادوفریاد کردن و لاف زدن.
-
گزاف گو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹گزافگوی، گزافهگو› ge(o,a)zāfgu ۱. بیهودهگو؛ لافزن.۲. پرگو.
-
گزاف گویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹گزافهگویی› gazāfguy(')i ۱. بیهودهگویی؛ لافزنی.۲. پرگویی.
-
لبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] labidan سخن لافوگزاف گفتن؛ هرزهگویی کردن.
-
متصلف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motasallef ویژگی آنکه حرفهای گزاف میزند؛ لافزن.
-
تصلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasallof ۱. تملق گفتن؛ چاپلوسی کردن.۲. لاف زدن.