کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاغری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hozāl لاغری.
-
نحافت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نحافة] [قدیمی] nahāfat لاغری؛ نحیفی.
-
نحول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] nohul لاغر شدن؛ لاغری.
-
ضمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zom[o]r لاغری؛ کمگوشتی.
-
ابتلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ebtelāl نیکو شدن حال کسی پس از بیماری و سختی و لاغری.
-
باریکی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bāriki ۱. باریک بودن.۲. [مجاز] نازکی و لطافت.۳. [مجاز] لاغری.
-
بری بری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: béribéri] (پزشکی) beriberi بیماریای که بر اثر کمبود ویتامین B در بدن بروز میکند و عوارض آن عبارت است از اختلالات قلبی، التهاب اعصاب، و لاغری.
-
ثوبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] savabān ۱. بازگشتن.۲. شفا یافتن بیمار و برگشت تندرستی و فربهی او پس از لاغریِ بیماری.
-
ساکارین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: saccharine] ‹ساخارین› (شیمی) sākārin مادهای سفید و متبلور شیرینتر از شکر که مبتلایان به دیابت و کسانی که رژیم لاغری میگیرند به جای قند به کار میبرند.
-
سل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلّ] (پزشکی) sel[l] بیماری واگیردار که از طریق باکتری کخ منتقل میشود و به قسمتهای مختلف بدن سرایت میکند اما سل ریوی شیوع بیشتری دارد و عوارض آن ضعف بنیه، لاغری، کمخونی، تنگی نفس، سرفه، و خارج شدن خون یا اخلاط از سینه است.
-
لوزتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، تثنیۀ لوزه] ‹لوزتان› (زیستشناسی) lo[w]zateyn دو غدۀ کوچک بادامیشکل که بیخ حلق قرار دارند و کار آنها ساختن گلبولهای سفید است. Δ گاهی در اثر هجوم میکروبها در آنها تولید چرک میشود که اگر معالجه نکنند چرک و میکروب در لوزهها باق...
-
نهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nahār ۱. = ناهار۲. (صفت) [قدیمی] گرسنه.۳. (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] کاهش؛ کاستی: ◻︎ ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود / بدان زمان که بسیج نهار کرد «نهار» (فرخی: ۵۲).۴. (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] کاهش تن؛ لاغری.
-
پر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: par] par ۱. (زیستشناسی) هریک از ساقههای توخالی با کرکهای نازکی روی آن که پوشش تن پرندگان و وسیلۀ پرواز آنها میباشد.۲. (زیستشناسی) [مجاز] بال جانوران پرنده.٣. [عامیانه، مجاز] واحد اندازهگیری هر چیز کم: دو پر چای، یک پر کاه.٤. [قدی...