کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lād ۱. دیوار.۲. هر طبقه از دیوار گِلی؛ چینۀ دیوار.۳. پی؛ بیخ؛ بنیاد: ◻︎ به پای پست کند برکشیده گردن شیر / به دست رخنه کند لاد آهنیندیوار (عنصری: ۱۴۵).۴. خاک.
-
لاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lād پارچۀ نرم و لطیف؛ دیبا؛ حریر: ◻︎ باد همچون لاد پیش تیغ تو پولاد نرم / پیش تیغ دشمنانت سخت چون پولاد، لاد (قطران: ۴۳۹).
-
لاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از لاتینی] (زیستشناسی) [قدیمی] lād = لادن
-
جستوجو در متن
-
بنلاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بنداد› [قدیمی] bonlād ۱. = بنیاد: ◻︎ لاد را بر بنای محکم نه / که نگهدار لاد بنلاد است (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۳۹). ٢. پشتیبان.
-
پرنیخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] parnix تختهسنگ؛ سنگ مسطح و هموار؛ کالار؛ صخره: ◻︎ فکندند بر لاد پرنیخ سنگ / نکردند در کار موبد درنگ (رودکی: ۵۴۲).