کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لات بازی در آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
الاکلنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] ‹آلاکلنگ› 'al[l]ākolang نوعی وسیلۀ بازی به شکل یک میله یا چوب بلند با تکیهگاهی در وسط و دو نشیمنگاه در دو طرف که با فشار آوردن بالا و پایین میرود.
-
بازی کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) bāzikonān در حال بازی کردن.
-
مارس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] mārs در بازی نرد، نوعی باخت دوامتیازی که در آن بازنده همۀ مهرههایش از بازی خارج شده باشد، درحالیکه حریف همۀ مهرههایش در بازی باشد.
-
بطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] botr یکی از نقشهای نامطلوب و بد در قاپبازی.〈 بطر آوردن: (مصدر لازم) در قمار، ورق بد آوردن که باعث باخت شود؛ بد آوردن.
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bol توپی که هنگام بازی و پیش از خوردن به زمین در هوا گرفته میشود.〈 بل گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. بیرنج و زحمت چیزی به چنگ آوردن.۲. از فرصتی مناسب استفاده کردن و نتیجه گرفتن.
-
ششدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ششدره› šešdar ۱. در بازی نرد، آن است که یکی از بازیکنان شش خانۀ جلو مهرههایش گرفته شده باشد و او با آوردن طاس شش نتواند مهرههای خود را حرکت دهد.۲. [مجاز] عالم سرگشتگی و حیرت.〈 ششدر فنا: [قدیمی، مجاز] دنیای فانی.
-
نمایش نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (تئاتر) na(e,o)māyešnāme نوشتهای که در آن داستانی برای بازی کردن در تئاتر تنظیم شده باشد و هنرپیشگان از روی آن نوشته حرف بزنند و نقش خود را بازی کنند؛ پیِس.
-
آور
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آوردن و آوریدن) 'āvar ۱. = آوردن۲. آورنده؛ دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بارآور، سودآور، شرمآور، ننگآور.
-
دیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مقابلِ قاق] [قدیمی] dim در قاببازی، کسی که در بازی حق تقدم دارد.
-
سجع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] saj' ۱. سخن با قافیه گفتن.۲. (اسم) [قدیمی] بانگ کبوتر.۳. [جمع: اَسجاع] (ادبی) در بدیع، آوردن کلمات همآهنگ.〈 سجع متوازن: (ادبی) در بدیع، آوردن کلماتی در آخر جملهها با وزن یکسان، بدون رعایت حرف رَوی، مثل موّاج و نقّاد.&lang...
-
آس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: as] 'ās ۱. در بازی ورق، یکی از ورقها که یک خال بر آن نقش شده است.۲. نوعی بازی ورق.
-
بر٢
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bor = 〈 بُر زدن〈 بر زدن: (مصدر متعدی) در بازی ورق، بر هم زدن و درهم کردن ورقها قبل از شروع به بازی.
-
کشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) košte ۱. بهقتلرسیده؛ مقتول.۲. [مجاز] عاشق؛ شیفته.۳. [مجاز] در بازی نرد، ویژگی مهرۀ خارجشده از بازی.۴. [قدیمی، مجاز] خاموششده.
-
لعبت بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] lo'batbāzi ۱. عروسکبازی؛ خیمه شببازی: ◻︎ چو در بازی شدند آن لعبتان باز / زمانه کرد لعبتبازی آغاز (نظامی۲: ۱۳۶).۲. [مجاز] شعبدهبازی؛ حقهبازی.
-
دام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dame] dām ۱. در بازی ورق، بیبی.۲. نوعی بازی دونفره که با مهرههای گرد بر روی صفحۀ شطرنجی (دامیه) صورت میگیرد.