کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لؤلؤ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لؤلؤ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ لآلی] lo'lo' مروارید؛ دُر.
-
جستوجو در متن
-
لآلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لآلیء، جمعِ لؤلؤ] [قدیمی] la'āli = لؤلؤ
-
جمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] jomān لؤلؤ؛ مروارید.
-
لالا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: لٲلٲ] [قدیمی] lālā درخشان؛ تابان.〈 لؤلؤ لالا: [قدیمی] مروارید درخشان.
-
کسپرج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کسبرج› [قدیمی] kasparaj لؤلؤ؛ مروارید: ◻︎ حقهٴ یاکند پر از کسپرج / گر بندیدی لب و دندانش بین (رضیالدین لالا: لغتنامه: کسپرج).
-
نغوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] naqule زلف؛ گیسو: ◻︎ نغوله بسته بر لاله ز عنبر / ز گوش آویزه کرده لؤلؤ تر (نظامی: لغتنامه: نغوله).
-
خودرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xodrang ویژگی چیزی که دارای رنگ طبیعی است و به طریق مصنوعی رنگ نشده باشد: ◻︎ رخم از خون چو لالهٴ خودرنگ / اشکم از غم چو لؤلؤ شهوار (انوری: ۱۹۲).
-
برم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: varm] [قدیمی] barm ۱. برغ.۲. چشمه: ◻︎ چون تن خود به برم پاک بشست / از مسامش تمام، لؤلؤ رُست (شهیدبلخی: شاعران بیدیوان: ۲۸).۳. تالاب.۴. گودالی که در آن آب جمع شده.
-
دیبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دیباه، دیبا› [قدیمی] dibah پارچۀ ابریشمی: ◻︎ هم از لؤلؤ و گوهر شاهوار / هم از دیبهٴ چین سراسر نگار (فردوسی: ۱/۲۰۸ حاشیه).〈 دیبهٴ خسروی: [قدیمی] نام یکی از گنجهای هشتگانۀ خسروپرویز: ◻︎ دگر آنک نامش همی بشنوی / تو گویی همه دیبهٴ خسروی (ف...
-
جا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: giyāk] ‹جای› jā ۱. محل.۲. هر قسمتی از فضا یا سطح که کسی یا چیزی در آن قرار بگیرد.۳. منزل.۴. اثر باقیمانده از چیزی بر روی یک سطح: جای مُشت.۵. بستر: جا تَر است و بچه نیست.۶. جانشین؛ عوض؛ ازا: ◻︎ اگر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست / حرا...