کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) qif وسیلۀ فلزی یا شیشهای دهانگشادی که دنبالۀ آن شبیه لوله است و مایعات را بهوسیلۀ آن در ظرفهای دهانتنگ میریزند.
-
جستوجو در متن
-
زلوبیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زلیبا، زلیبیا، زلابی› zalubiyā نوعی شیرینی زردرنگ که مخلوط ماست و نشاسته را با قیف کیسهای مخصوص در روغن داغ میریزند و پس از برشته شدن در شیرۀ شکر میاندازند؛ زولبیا. Δ چون به شکل زالو از قیف ریخته میشود «زلو بیا» نامیده شده.
-
بتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] batu ۱. قیف.۲. گره چوب یا ساقۀ گیاه.۳. دستۀ هاون.۴. هاون سنگی؛ سنگی که در آن دارو را میسایند.
-
طاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تاس] ‹تاس› tās ۱. مکعب کوچکی که در شش طرف آن نقطههایی از یک تا شش دارد.۲. نوعی کاسۀ مسی.۳. [قدیمی] لگن.۴. [قدیمی] کاسه.۵. [قدیمی] جام شراب.۶. [قدیمی] آویزی پیالهمانند بر نیزه یا علم.۷. [قدیمی] نوعی آویز زینتی شبیه گردن...