کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قپان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قپان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از لاتینی] ‹کپان› qapān ۱. نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین: ◻︎ یکی دیبا فروریزد به رِزمه / یکی دینار برسنجد به قپّان (عنصری: ۲۷۰). Δ در این بیت qappān۲. باسکول.
-
واژههای مشابه
-
قپان دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از لاتینی. فارسی] qapāndār کسی که شغلش وزن کردن بار با قپان است.
-
قپان داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مٲخوذ از لاتینی. فارسی] qapāndāri شغل و عمل قپاندار.
-
جستوجو در متن
-
ناره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ناژه› [قدیمی] nāre ۱. زبانۀ ترازو یا قپان.۲.سنگ قپان.
-
کپان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [لاتینی] [قدیمی] kap[p]ān =قپان
-
قبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از لاتینی] [قدیمی] qabbān = قپان
-
بارسنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹بارسنجن، بارسنجین› [قدیمی] bārsanj ۱. کسی که بار را وزن میکند؛ ترازودار؛ قپاندار.۲. هرچه با آن باری را وزن کنند؛ ترازو؛ قپان.
-
کرستون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹قرسطون، فرستون، فرسطون› [قدیمی] karastun = قپان: ◻︎ خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه / خواهیش به شاهین ده و خواهی به کرستون (روحانی: شاعران بیدیوان: ۲۹۹).