کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِيَامٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قیام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qiyām ۱. برخاستن؛ ایستادن؛ بهپا خاستن.۲. جنبش؛ نهضت.۳. (فقه) ایستادن در نماز.۴. [قدیمی، مجاز] نماز.〈 قیام کردن: (مصدر لازم) برخاستن؛ بهپا خاستن.
-
جستوجو در متن
-
فراخاستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] farāxāstan قیام کردن؛ برخاستن.
-
رستاخیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: ristāxēz] rastāxiz ۱. بهپا خاستن؛ جنبش؛ قیام؛ قیام عمومی.۲. (اسم) روز حشر و قیامت؛ رستخیز، ستخیز.
-
رکعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رکعَة، جمع: رکَعات] (فقه) rak'at هر قیام از نماز که رکوع هم در آن باشد؛ یکبار رکوع در نماز.
-
ناهضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ناهضَة] [قدیمی] nāheze برادران و نزدیکان و نوکران مرد که برای او قیام کنند؛ ناهضةالرجل.
-
کودتا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: coup d'état] (سیاسی) kudetā توطئه و قیام ناگهانی بخشی از طبقۀ حاکم برای براندازی حکومت و تشکیل دولت جدید.
-
ناجم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nājem ۱. نوخاسته.۲. کسی که به دعوی امری قیام کند.۳. [قدیمی] سرکش.
-
نهضت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نهضة] ne(a)hzat ۱. (سیاسی) جنبش؛ قیام: نهضت جنگل.۲. [قدیمی] حرکت؛ عزیمت.
-
پارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pārt قومی باستانی و چادرنشین که در حدود خراسان کنونی تا سلسلۀ البرز و دریای خزر بهسر میبردند و بر ضد سلوکیها قیام کرده و دولت اشکانی را تشکیل دادند.
-
سربه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sarbedār ۱. کسی که آماده است سرش بر دار رود.۲. شخص ماجراجو و پرخاشخر که دل بر کشته شدن بدهد و بر ضد حکومت وقت قیام کند.۳. سربربادرفته؛ برسرِداررفته.
-
خرم دین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xorramdin ۱. هریک از پیروان بابک خرّمی (رهبر ایرانی خرمدینان که قیام آنان علیه خلفای عباسی را رهبری کرد).۲. [مجاز] کسی که به محرّمات دینی بیاعتقاد یا بیتوجه باشد؛ اِباحتی.
-
خروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xoruj ۱. خارج شدن؛ بیرون آمدن؛ بیرون رفتن.۲. (اسم) (ادبی) از حروف قافیه که پس از حرف وصل قرار دارد، چنانکه در «کشتیم» و «رشتیم»، «ی» حرف وصل و «م» خروج است.۳. [قدیمی] بیرون شدن از اطاعت؛ طغیان؛ عصیان.〈 خروج کردن: (مصدر لازم) ...
-
دستوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dastvār ۱. = دستبند۲. چوبدستی؛ عصا: ◻︎ وقت قیام هست عصا دستگیر من / بیچاره آنکه او کند از دستوار پای (کمالالدیناسماعیل: ۱۲۱).۳. دستیار؛ مددکار؛ همدست: ◻︎ به ایران بسی دوستدارش بُوَد / چو خاقان یکی دستوارش بُوَد (فردوسی: ۸/۱۸۹).
-
نفیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نپور› nafir ۱. ناله و زاری و فریاد.۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاههای همایون و راستپنجگاه.۳. (موسیقی) [قدیمی] بوق یا شیپوری که از شاخ حیوانات ساخته میشد.۴. [قدیمی، مجاز] هجوم؛ حمله.〈 نفیر عام: [قدیمی، مجاز] قیام همۀ مردم برای جنگ با دشمن...