کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَرْيَةٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قریَة، جمع: قُرَی] qarye آبادی بزرگی که دارای خانههای بسیار و مزارع باشد روستا؛ ده.
-
جستوجو در متن
-
قرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قری، جمعِ قَریَة] qorā = قریه
-
روستا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōstāk] ‹رستاک› rustā ده؛ قریه.
-
رستاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: روستا، جمع: رَساتیق] ‹رسداق، رزداق› [قدیمی] rostāq ده؛ قریه.
-
قروی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به قریَة) [عربی: قرویّ] [قدیمی] qaravi ساکن قریه.
-
آبادی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ābādi ۱. آباد بودن.۲. (اسم) ده؛ قریه.
-
دهکده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dehkade ۱. ده؛ قریه؛ ده کوچک.۲. خانهای که در ده باشد.
-
محجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mahjar ۱. گرداگرد قریه.۲. اطراف خانه.۳. حرم.
-
دستگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dastkart] ‹دستجرد› [قدیمی] dastgerd ۱. قریه.۲. زمین و ملک زراعتی.۳. ‹دسکره› بنایی کوشکمانند که بر گرد خانهها باشد.
-
داروغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] dāruqe ۱. [عامیانه، مجاز] بزرگتر هر صنف و دسته.۲. [عامیانه، مجاز] بزرگتر و مباشر قریه.۳. [منسوخ] سردسته و رئیس پاسبانان و نگهبانان شهر.