کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) quš پرندهای شکاری با نوک خمیده، پنجههای قوی، و پرهای بلند؛ باشه.
-
واژههای همآوا
-
غوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] quš ۱. اسب کتل؛ اسب یدک؛ اسب جنیبت.۲. چوب سخت درخت خدنگ که از آن تیر، دوک، زخمۀ ساز، یا چیز دیگر درست میکردند.۳. (زیستشناسی) = غان
-
غوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] quš = غوشا
-
غوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] quš گوش (در ترکیب با کلمات دیگر): پیلغوش.
-
غوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] quš = غوشت
-
جستوجو در متن
-
قوشچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] [قدیمی] qušči نگهبان قوش؛ میرشکار؛ بازدار.
-
قرقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) qerqi پرندهای شکاری و زردچشم، کوچکتر از باز، بسیارچالاک و تیزپر که شکارش گنجشک، سار، کبوتر، و سایر پرندگان کوچک است. رنگش خاکستری تیره، زیر سینه و شکمش سفید با لکههای حنایی؛ قوش؛ بازک؛ بازکی؛ باشه.