کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوس دندانی باقی مانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
باقی مانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāqimānde بهجا مانده؛ بازمانده.
-
بقیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بقیَّة، جمع: بَقایا] baqiy[y]e آنچه باقی مانده؛ مانده؛ بازمانده؛ بهجامانده.
-
مابقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مابقیَ] mābaqi آنچه باقی مانده؛ بقیه.
-
ماترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (حقوق) mātarak اموالی که از مرده باقی مانده باشد؛ ارث.
-
پیش مانده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] pišmānde باقی طعام که در پیش کسی بماند؛ تهمانده؛ نیمخورده.
-
ته پیاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. یونانی] tahpiyāle اندکی شراب که در ته جام باقی مانده باشد.
-
آبله رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āb[e]leru ویژگی کسی که اثر تاولهای بیماری آبله در چهرهاش باقی مانده باشد.
-
خدشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خدشَة] xadše ۱. آسیب؛ صدمه.۲. اثری که از زخم یا خراش باقی مانده باشد؛ خراشیدگی؛ خراش.
-
دوراغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] durāq دوغ یا ماست که آب آن را گرفته باشند و جرم آن باقی مانده باشد.
-
مقل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مقلّ] [قدیمی] moqel[l] کسی که اندکی مال برایش باقی مانده باشد؛ درویش؛ تنگدست.
-
ته بساط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [عامیانه] tahba(e)sāt متاع و کالای وازدهای که در بساط فروشنده باقی مانده باشد.
-
اوستا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: avistāk, apastā(k)] ‹اوستاک، اویستا، ابستا، وستا، استا› 'avestā کتاب مقدس زردشتیان که امروزه یکپنجم از اصل آن باقی مانده است.
-
بازمانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [جمع: بازماندگان] bāzmānde ۱. به جا مانده: آثار بازمانده از دورۀ هخامنشیان.۲. آنکه پس از مرگ کسی باقی میماند؛ خویشاوندان فرد درگذشته.۳. عقبافتاده.۴. [قدیمی، مجاز] بینصیب؛ محروم.
-
مخلفات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] moxallafāt ۱. اشیا و اموالی که از کسی باقی مانده.۲. اشیا و لوازم خانه.۳. خوردنیهایی که بهعنوان چاشنی به غذای اصلی اضافه شده یا همراه آن خورده میشود.
-
پالئوژن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: paléogène] (زمینشناسی) pāle'ožen دو دورۀ ائوسن و الیگوسن از دوران سوم زمینشناسی که اغلب کوهها در این دوره بهوجود آمده، و اجسام فسیلشدۀ جانوران بزرگ از این دوره باقی مانده است.