کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qahr ۱. [مقابلِ آشتی] خدشهدار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفتگو میشود.۲. (صفت) [عامیانه] دارای رابطۀ خدشهدارشده.۳. غضب؛ خشم؛ کین: قهروغضب.۴. ظلم؛ ستم؛ جور.۵. [قدیمی] چیرگی.۶. [قدیمی] عقوبت؛آزار؛ تنبیه.۷. (تصوف) تسلط خداوند...
-
جستوجو در متن
-
بطش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] batš ۱. تندی؛ خشم؛ قهر.۲. حرکت؛ جنبش.
-
غژم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qožm ۱. خشم؛ غضب؛ قهر.۲. حمله.
-
زورآور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] zur[']āvar ۱. پرزور؛ قوی.۲. کسی که با دیگری به زور و قهر رفتار کند.
-
مقهور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maqhur ۱. مورد خشم و قهر واقعشده.۲. خوارشده.۳. شکستخورده؛ مغلوب.
-
مکابره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مکابَرَة] [قدیمی] mokābere ۱. اظهار کبر و بزرگی کردن.۲. معارضه و عناد کردن با کسی.۳. قهر و غلبه.
-
وطات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وطٲة] ‹وطٲت› [قدیمی] vat'at ۱. پایمال کردن؛ لگدمال کردن.۲. [مجاز] غلبه؛ قهر.۳. [مجاز] خستگی.
-
آشتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: āštīh، مقابلِ جنگ] 'āšti سازش و دوستی پس از قهر و نزاع؛ صلح: ◻︎ چو از آشتی شادی آید به چنگ / خردمند هرگز نکوشد به جنگ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۶).
-
چرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: arzč] ‹جرز› (زیستشناسی) [قدیمی] čarz = هوبره: ◻︎ به چنگال قهر تو در خصم بددل / بُوَد همچو چرزی به چنگال شاهین (رودکی: ۵۲۷).
-
خلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xelm ۱. قهر؛ غضب؛ خشم: ◻︎ خلم بهتر از چنین حلم ای خدا / که کند از نور ایمانم جدا (مولوی: ۳۰۰).۲. گِل چسبناک.
-
غصب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qasb ۱. چیزی را بهستم از کسی گرفتن؛ مال کسی را بهزور و ستم و خلاف میل و رضای او تصرف کردن.۲. (صفت) آنچه به ستم و قهر گرفته شود؛ مغصوب.
-
سطوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سطوة] satvat ۱. وقار.۲. ابهت.۳. [قدیمی] قهر؛ غلبه.۴. [قدیمی] حمله.
-
سلطنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سلطنة] saltanat ۱. پادشاهی؛ فرمانروایی.۲. سلطان شدن؛ پادشاهی کردن.۳. [قدیمی] قدرت؛ توانایی.۴. [قدیمی] قهر و غلبه.
-
کیانا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم)[سُریانی] [قدیمی] kiyānā ۱. طبیعت: ◻︎ همه آزادگی و همت تو / قهر کردهست مر کیانا را (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۲).۲. هریک از عناصر چهارگانه.