کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلندری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kašān ۱. خیمهای که با یک ستون برپا کنند.۲. گنبدی.۳. خیمۀ سپاهی.۴. چادر قلندری.
-
سعتری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] ‹صعتری› [قدیمی] sa'tari[y] ۱. زنی که با زن دیگر طبق بزند یا چرمینه به کار ببرد.۲. زیباروی: ◻︎ در کوی ما که مسکن خوبان سعتریست/ از باقیات مردان پیری قلندریست (سنایی۲: ۳۷۴).
-
هیپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [انگلیسی: hippy] hipi ۱. افسردگی و حالت مالیخولیایی.۲. جوانانی که نوعی قلندری و بیبندوباری را در پیش گرفته موی سر و ریش را اصلاح نمیکنند و لباسهایی شبیه لباسهای زنانه بر تن میکنند و مسلکشان دوست داشتن و عشق ورزیدن است.