کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ساسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sāsor نوعی نی باریک که از آن برای نوشتن قلم درست میکنند.
-
اقلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قَلَم] 'aqlām ۱. نمونهها؛ انواع.۲. [قدیمی] = قلم
-
کبوتردم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (هنر) [قدیمی] kabutardom در خوشنویسی، نوعی قلمنی که سر آن مانند دم کبوتر تراشیده میشد.
-
قلمدست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] qalamdast ۱. کسی که با قلم کار کند.۲. نویسنده.۳. نقاش.
-
نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: nipištan] ‹نبشتن› neveštan مطلبی را با قلم بر روی کاغذ آوردن؛ نگاشتن؛ تحریر؛ کتابت.
-
جف القلم
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی: جفَّالقلم] [قدیمی] jaffa(o)lqalam قلم خشک شد. Δ مٲخوذ از حدیث «جَفَّ القَلَمُ بِما اَنت لائقٌ» (= خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی) یا «جَفَّ القَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ اِلی یَومِالدّین» (= خشک شد قلم به آنچه در لوح محفوظ ثبت ...
-
کاگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kāgal ۱. نوعی نی که در میان آب میروید؛ نی.۲. کلک؛ قلم.
-
کشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ka(e)še ۱. خطی که با قلم دیگر بکشند.۲. تنگ چهارپایان.۳. گدا.
-
قط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qat[t] ۱. چیزی را از پهنا بریدن.۲. بریدن سر قلم به پهنا.
-
پتاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] patāre قلمموی درشت یا چیزی شبیه جاروب که با آن آهار به پارچه میزنند.
-
آب رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نقاشی) 'ābrang ۱. در نقاشی، مادۀ رنگی جامدی که قلمموی مرطوب را به آن آغشته میکنند.۲. (صفت) ویژگی نوعی نقاشی که با این ماده کشیده شده است.
-
فاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: فقء؟] fāq ۱. شکاف: فاق قلم.۲. در خیاطی، فاصلۀ خشتک شلوار تا کمر.۳. [قدیمی] وسط چلۀ کمان؛ سوفار.
-
شنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šanne ۱. آواز؛ بانگ.۲. آواز قلم.۳. بانگ نای.۴. شیهۀ اسب.
-
صریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sarir ۱. صدایی که از قلم نی بهوقت نوشتن برمیآید.۲. [مجاز] آواز؛ صدا.
-
قلمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] qalame ۱. [عامیانه، مجاز] قلممانند.۲. (کشاورزی) قسمتی از شاخۀ درخت که آن را به شکل قلم میبُرند و در شرایطی نگه میدارند تا ریشه داده و سبز شود.〈 قلمه زدن: (مصدر لازم و مصدر متعدی) (کشاورزی)۱. بریدن قلمه.۲. کاشتن قلمه.