کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلمرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلمرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] [مجاز] qalamro[w] ۱. حوزۀ فرمانروایی.۲. زمینه.
-
جستوجو در متن
-
اسقف نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'osqofnešin قلمرو ریاست یک اسقف.
-
حوزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَوزَة] ho[w]ze ۱. ناحیه؛ محدوده؛ قلمرو.۲. = حوزۀ علمیه〈حوزۀ علمیه: محل آموزش علوم اسلامی: حوزۀ علمیهٴ قم.
-
مملکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مملِکة، جمع: ممالک] mamlekat ۱. کشور.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] پادشاهی.۳. [قدیمی] قلمرو پادشاهی.
-
دومینیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: dominion] dominiyon ۱. سلطه؛ تسلط؛ نفوذ.۲. قلمرو؛ سرزمینی که تحت استیلای یک فرمانروا باشد.۳. هریک از کشورهای عضو ملل مشترکالمنافع، مانند کانادا، استرالیا، و هندوستان.
-
قرامطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قرامطَة، جمعِ قِرمَطیّ] qarāmete فرقهای از اسماعیلیه پیرو حمدانبن اشعث، ملقب به قرمط که مدت صد سال در قلمرو خلفای عباسی ایجاد فتنه و آشوب کردند.
-
شهروا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šahravā ۱. سکهای که فقط در قلمرو فرمانروای محلی ضربکنندۀ آن رواج داشت: ◻︎ بزرگزادۀ نادان به شهروا ماند / که در دیار غریبش به هیچ نستانند (سعدی: ۱۲۱).۲. سکهای که ارزش حقیقی آن کمتر از ارزش اسمی آن باشد.
-
مرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: marz] ‹مرزو، مرزوی› marz ۱. قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا میکند؛ حد؛ سرحد.۲. [مجاز] هرچیز مشخصکننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی: تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت.۳. [قدیمی، مجاز] سرزمین.۴. [قدیمی] باغ؛ ک...