کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلعه سنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قلعه بیگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. ترکی] [قدیمی] qal'ebeygi مستحفظ و نگهبان قلعه؛ دژبان.
-
قلعه کوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qal'ekub ۱. کوبندۀ قلعه.۲. (اسم) توپی که با آن قلعه را کوبیده و منهدم کنند.
-
جستوجو در متن
-
کشکنجیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] koškanjir ۱. فلاخن بزرگ سنگانداز؛ قلعهکوب: ◻︎ دادِ جشن مهرگان اسپهبد عادل دهد / آن کجا تنها به کشکنجیر بندازد زرنگ (منوچهری: ۶۱).۲. سنگی که با منجنیق به سوی حصار و قلعه پرتاب میکردند تا دیوار قلعه را سوراخ و خراب کند: ◻︎ نه منجنیق به...
-
کیفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) keyfar ۱. سزا؛ جزا؛ مکافات.۲. [قدیمی] سنگی که بر سر دیوار برج یا قلعه میگذاشتند که وقتی دشمن نزدیک شود بر سرش بزنند.〈 کیفر بردن: (مصدر لازم) [قدیمی] به سزای عمل خود رسیدن.〈 کیفر دادن: (مصدر متعدی) سزای عمل کسی را دادن.