کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلعه سر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قلعه بیگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. ترکی] [قدیمی] qal'ebeygi مستحفظ و نگهبان قلعه؛ دژبان.
-
قلعه کوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qal'ekub ۱. کوبندۀ قلعه.۲. (اسم) توپی که با آن قلعه را کوبیده و منهدم کنند.
-
جستوجو در متن
-
کیفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) keyfar ۱. سزا؛ جزا؛ مکافات.۲. [قدیمی] سنگی که بر سر دیوار برج یا قلعه میگذاشتند که وقتی دشمن نزدیک شود بر سرش بزنند.〈 کیفر بردن: (مصدر لازم) [قدیمی] به سزای عمل خود رسیدن.〈 کیفر دادن: (مصدر متعدی) سزای عمل کسی را دادن.
-
کلوخ انداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] kolux[']andāz ۱. کسی که سنگ یا کلوخ به سوی کسی میاندازد: ◻︎ چو کردی با کلوخانداز پیکار / سر خود را بهدست خود شکستی (سعدی: ۷۶).۲. (اسم) سوراخی در بالای قلعه و حصار که از آنجا سنگ و کلوخ به جانب دشمن میانداختند.۳. (اسم، اسم م...