کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطعه قطعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹تک› tekke ۱. لقمه.۲. پاره؛ قطعه؛ پارهای از چیزی.〈 تکهتکه: (قید) قطعهقطعه؛ پارهپاره.
-
قطاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِِ قَطعَة] [قدیمی] qetā' = قطعه
-
قطعات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی جمعِ قِطعَة] qata'āt = قطعه
-
کردک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kardak ۱. قطعه؛ بخش.۲. بخشی از کتاب.
-
چهارآیینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چارآینه› [قدیمی] ča(ā)hār[']āy(')ine نوعی لباس جنگی شامل چهار قطعه آهن صیقل شده و آیینه مانند.
-
اوورتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ouverture] (موسیقی) 'overtur قطعه موسیقی که در مقدمۀ اپرا یا آواز دستهجمعی نواخته میشود.
-
کباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] kabāb گوشت بریانشده بر روی آتش؛ قطعه گوشتی که به سیخ میکشند و روی آتش بریان کنند.
-
قلوه سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] (زمینشناسی) qolvesang قطعه سنگ کوچک ناتراشیده درشتتر از گردو تا اندازۀ یک سیب.
-
واحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: واحَة] (جغرافیا) vāhe آبادی کوچک در صحرا؛ قطعه زمینی دارای آبوعلف در بیابان وسیع.
-
لحیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] lahim ۱. آلیاژی که با آن دو قطعه فلز را به هم جوش بدهند.۲. اتصالی که با این آلیاژ شده است.
-
مقاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مقالَة] maqāle ۱. هر نوع مطلبی که تحت عنوان معینی نوشته شده باشد.۲. [قدیمی] یک قطعه یا فصل از کتاب.
-
استرئوسکپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: stéréoscope] 'estere'oskop دستگاهی که به کمک آن از دو قطعه عکس که با زاویههای کماختلاف از یک منظره گرفته شده تصویری سهبعدی تهیه میشود.
-
خرمن گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خرمنگاه› (کشاورزی) xermangāh قطعه زمینی سخت و هموار در کنار مزرعه که در آنجا گندم یا جو دروشده را بهوسیلۀ خرمنکوب میکوبند تا کاه از دانه جدا شود.
-
عقابین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عقابَین، تثنیۀ عُقاب] [قدیمی] 'oqābeyn ۱. = عُقاب۲. دو قطعه چوب یا چهارپایه که در قدیم گناهکار را به آن میبستند و تازیانه میزدند.
-
رمانس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: romance] romāns ۱. (موسیقی) قطعه یا آهنگ پراحساس و عاشقانۀ موسیقی غربی که بهصورت ترانه اجرا میشود.۲. نوعی شعر روایتگونه در ادبیات اروپای غربی.