کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطعه زمین پیش امده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دماغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مجاز] damāqe ۱. پیشآمدگی چیزی: دماغهٴ کوه، دماغهٴ کشتی، دماغهٴ در.۲. (جغرافیا) قطعۀ زمین باریک که میان دریا پیش رفته باشد.
-
سقاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] saqqāt شمشیر بران که پیش از مقطوع به زمین برسد.
-
غژیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] qažidan ۱. خود را روی زمین کشیدن؛ نشسته روی زمین خزیدن: ◻︎ گر تو باشی راست ور باشی تو کژ / پیشتر میغژ بدو واپس مغژ (مولوی: ۲۴۳)، ◻︎ باز حس کژ نبیند غیر کژ/ خواه کژ غژ پیش او یا راست غژ (مولوی: ۶۱۵).۲. بر روی هم افتادن دو چیز: ◻︎...
-
درجا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) darjā ۱. بهجا؛ بهجای خود.۲. (اسم مصدر) (نظامی) فرمانی که در نظام به صفی از سربازان داده میشود تا در جایی که ایستادهاند پا به زمین بزنند.〈 درجا زدن: (مصدر لازم)۱. (نظامی) پا بر زمین زدن بدون پیش رفتن.۲. [عامیانه، مجاز] در یک حال یا در ی...
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bol توپی که هنگام بازی و پیش از خوردن به زمین در هوا گرفته میشود.〈 بل گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. بیرنج و زحمت چیزی به چنگ آوردن.۲. از فرصتی مناسب استفاده کردن و نتیجه گرفتن.
-
پژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پژه، بژ، بز، پج، پژم، پاپژ› [قدیمی] paž ۱. تپه؛ پشته؛ کتل: ◻︎ سفر خوش است کسی را که با مراد بُوَد / اگر سراسر کوه و پژ آیدش در پیش (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۶).۲. کوه.۳. سر کوه.۴. زمین پست و بلند.
-
سوفار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوفاره› [قدیمی] sufār ۱. بن چوبۀ تیر که در چلۀ کمان گذاشته میشود: ◻︎ تا به سوفار در زمین شد غرق / پیش تیری چنان چه درع و چه درق (نظامی۴: ۵۷۲) نظر کن چو سوفار داری به شست / نه آنگه که پرتاب کردی ز دست (سعدی۱: ۴۶).۲. سوراخ بهویژه سوراخ سوزن
-
پیش آمدگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) piš[']āmadegi قسمتی از چیزی که از قسمتهای دیگر آن جلوتر یا برجستهتر باشد، مثل جلو آمدن دیوار یا ساختمان به طرف کوچه یا خیابان و جلو آمدن مقداری از زمین به طرف رودخانه یا دریا.
-
تنک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [هندی باستان] tonok ۱. پهن.۲. نازک: ◻︎ خدابین شو که پیش اهل بینش / تنک باشد حجاب آفرینش (نظامی۲: ۳۱۷).۳. کمحجم.〈 تنک کردن: (مصدر متعدی)۱. پهن کردن.۲. گسترانیدن فرش بر روی زمین
-
ارغوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ارجوان› 'arqavān ۱. (زیستشناسی) گلی سرخرنگ و پیوسته به ساقه که پیش از ظاهر شدن برگها شکفته میشود.۲. (زیستشناسی) گیاه این گل با برگهای گرد که در اول بهار گل میدهد و قسمتهای مختلف آن مصرف دارویی دارد.۳. (صفت) [قدیمی، مجاز] = ارغوانی:...
-
خرسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ خرس] xersak ۱. خرس کوچک؛ بچهخرس.۲. نوعی قالی با پرزهای بلند.۳. [قدیمی] نوعی بازی که خطی دایرهوار بر زمین میکشند و یکی در میان آن دایره میایستد و بازیکنان دیگر پیش میروند و او را میزنند و او با پای خود به آنها میزند و پایش به هر...
-
جهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gēhān] ‹جهن› jahān ۱. گیتی؛ دنیا؛ عالم؛ کیهان.۲. کرۀ زمین.۳. [مجاز] مردم دنیا.۴. [قدیمی، مجاز] حیات؛ زندگی: ◻︎ سیاوش چو گشت از جهان ناامید / بر او تیره شد روی روز سپید (فردوسی۱: ۴۰۲).〈 جهان سوم: (سیاسی) مجموع کشورهای درحالتوسعه. ...
-
سبزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sabze ۱. گیاه تازه و سبز که از زمین چیده نشده باشد؛ گیاه نورسته؛ گیاه تازهروییده: ◻︎ این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست (خیام: ۶۷).۲. چمن: ◻︎ رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید (حافظ...
-
سینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sīn] (زیستشناسی) sine ۱. استخوانبندی بالای شکم از گردن به پایین که در میان آن قلب و ریهها قرار دارد.۲. [مجاز] پستان.۳. [مجاز] ریه.۴. [مجاز] بخش جلو هرچیز.〈 سینه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز]۱. پیش انداختن و به جلو راندن؛ در...
-
حاجب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] hājeb ۱. دربان پادشاه و امیر؛ پردهدار.۲. مانع؛ حائل.۳. (اسم) آنچه مانع دیدن چیزی شود.۴. (اسم) (ادبی) در بدیع، کلمهای که پیش از قافیۀ اصلی تکرار میشود، مانند کلمۀ «یار» در این شعر: هرچند رسد هر نفس از یار غمی / باید نشود رنجه دل ا...