کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطعات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطعات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی جمعِ قِطعَة] qata'āt = قطعه
-
جستوجو در متن
-
کوادرات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] [منسوخ] kuvādrāt قطعات سربی به اندازههای مختلف که در چاپخانه میان سطور و جایی که باید سفید بماند، میگذارند.
-
برنز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bronze] boronz آلیاژی مرکب از مس و روی که در قالبگیری، مجسمهسازی، و در ساخت قطعات صنعتی و زیورآلات به کار میرود.
-
گریس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: graisse] geris مادۀ جامد یا نیمهجامد که از چربیهای گوناگون و استئارینها بهدست میآید و بهمنظور روان کردن قطعات صنعتی و جلوگیری از زنگ زدن آنها بهکار میرود.
-
ساچمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] sāčme ۱. گلولۀ ریز سربی که در تفنگهای شکاری به کار میرود.۲. قطعات کروی کوچک از جنس فولاد.
-
قاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قارَّة] (جغرافیا) qārre ۱. هریک از قطعات پنجگانۀ وسیع و پیوستۀ خشکیهای زمین: قارۀ آسیا، قارۀ اروپا.۲. برّه.〈 قارۀ سیاه: [مجاز] افریقا.
-
ژرمانیوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: germanium] (شیمی) žermān[i]yom شبهفلزی خاکستریرنگ، شکننده، و کمی سمّی که در ۹۵۸ درجه حرارت ذوب میشود و در ساخت ترانزیستورها و برخی قطعات الکتریکی به کار میرود.
-
مرقع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] moraqqa' ۱. (تصوف) خرقهای که پینههای چهارگوش داشته باشد.۲. [قدیمی] کاغذ یا چیز دیگر که بر آن خط رقاع یا خطوط دیگر نوشته شده باشد.۳. [قدیمی] جامۀ وصلهدار و دوختهشده از قطعات مختلف.
-
چنگال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چنگل، چنگله› čangāl ۱. پنجۀ دست انسان.۲. (زیستشناسی) پنجۀ درندگان و پرندگان.۳. (کشاورزی) آلت فلزی چهارشاخه به اندازۀ قاشق برای برداشتن قطعات غذا.
-
آب بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ābbandi ۱. (مکانیک) روان شدن قطعات تحت سایش در خودروها یا موتورسیکلتهای نو.۲. محل تهیۀ بستنی، ماست، پنیر، خامه، و مانندِ آن؛ لبنیاتی.۳. گرفتن یا جوش دادن درزهای وسایل یا ظروف فلزی.
-
کابل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: câble] kābl ۱. (برق) مجموعۀ چند سیم هادی روکشدار که جریان برق را انتقال میدهند.۲. مفتول ضخیم که از رشتههای فلزی تابیده شده باشد و در صنعت برای بستن، کشیدن، و بالا بردن قطعات سنگین کاربرد دارد.
-
آلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: آلة، جمع: آلات] 'ālat ۱. هر چیزی که بهوسیلۀ آن کاری انجام بدهند؛ ابزار؛ افزار.۲. قطعات تخته یا فلز که در سقف، پنجره یا در به کار میبرند.۳. (زیستشناسی) اندام؛ عضو بدن.۴. اندام تناسلی مرد یا زن.〈 آلت تناسلی: (زیستشناسی) در مرد...
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: برّ] bar[r] ۱. زمین خشک.۲. [مقابلِ بحر] بیابان؛ صحرا.۳. (جغرافیا) هریک از قطعات پنجگانۀ عالم (آسیا، اروپا، افریقا، امریکا، و اقیانوسیه)؛ قاره.〈 برّ جدید: قارههای امریکا، اقیانوسیه، و قطب جنوب.〈 برّ قدیم: قارههای آسیا، اروپا، ...
-
بلوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bloc] boluk ۱. قطعات مکعبی سیمانی یا سنگی که در کارهای ساختمانی به کار میرود.۲. ساختمانی شامل چندین واحد مسکونی مستقل معمولاً با یک ورودی.۳. مجموعهای از ساختمانها که هیچ فاصلهای بین آنها نیست و بهوسیلۀ خیابانهای مختلف شهر محصو...