کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قطره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قطرَة، جمع: قَطَرات] qatre ۱. یک چکه؛ چک؛ چکه.۲. یک دانه باران.۳. (پزشکی) نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته میشود.〈 قطرهقطره: چکهچکه: قطرهقطره جمع گردد وانگهی دریا شود.
-
قطره چکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qatrečekān آلتی شیشهای یا پلاستیکی برای برداشتن یا ریختن مقدار خیلی کمی از یک مایع.
-
قطره فشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹قطرهافشان› (پزشکی) qatrefa(e)šān قطرهفشاننده؛ آنچه مایعی از آن قطرهقطره افشانده شود؛ آنچه از آن قطره فروریزد.
-
جستوجو در متن
-
مترشش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motaraššeš چکنده؛ چیزی که قطرهقطره فروریزد.
-
قاطر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qāter چیزی که قطرهقطره میچکد.
-
فروچکیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] foručekidan چکیدن؛ به پایین چکیدن؛ قطرهقطره ریختن.
-
ژیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژیگ› [قدیمی] žik ۱. قطره؛ چکه.۲. قطرۀ باران.
-
قطرات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قَطرَة] qatarāt = قطره
-
تقطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqattor قطرهقطره چکیدن؛ چکهچکه ریختن آب یا مایع دیگر.
-
مقطر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqattar ۱. (شیمی) تقطیرشده.۲. [قدیمی] قطرهقطره چکیده.
-
سلس البول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلسَةالبَول] (پزشکی) sale(a)solbo[w]l عدم توانایی کنترل ادرار بهصورتی که قطرهقطره و بی اختیار خارج میشود؛ چکمیزک.
-
دمعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دمعَة] [قدیمی] dam'e قطرۀ اشک.
-
رشاشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] rašāše قطرههای ریز.
-
چکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چک، چکره، چکله، چکاله، چکانه› čekke ۱. قطره؛ آب اندک که از جایی یا چیزی بچکد.۲. [مجاز] مقدار کمی از مایع: یک چکه آب نمانده بود.〈 چکهچکه: قطرهقطره.