کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سورتمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] surtme وسیلۀ نقلیۀ کوچک و بیچرخ که در مناطق قطبی بهوسیلۀ اسب یا سگ یا گوزن قطبی روی برف کشیده میشود.
-
گوزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gavāzan] (زیستشناسی) gavazn پستانداری شبیه گاو با شاخهای بلند و چند شاخه که از شیر، گوشت و پوست آن استفاده میشود و در جنگل زندگی میکند.〈 گوزن شمالی: (زیستشناسی) = 〈 گوزن قطبی〈 گوزن قطبی: (زیستشناسی) نوعی گوزن که در...
-
فک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: phoque] ‹فوک› (زیستشناسی) fok پستانداری دریایی، شبیه سگ، با بدنی کشیده، پاهای کوتاه و پردهدار، شبیه باله که بیشتر در دریاهای قطبی ساکن است و از جانوران دریایی تغذیه میکند؛ سگ دریایی.
-
جدی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی (= بزغاله)] jady ۱. (نجوم) دهمین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد.۲. دهمین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با دی؛ بزغاله.۳. (نجوم) ستارهای در نزدیکی قطب شمال؛ ستارۀ قطبی؛ جُدَی.
-
قطب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقطاب] qotb ۱. (جغرافیا) هریک از دو طرف محور کرۀ زمین با مناطق اطراف آن.۲. مکانی که فعالیت خاصی در آن زیاد یا متمرکز باشد: قطب صنعتی.۳. (فیزیک) دو انتهای پیل یا باتری الکتریکی.۴. شیخ و مهتر قوم؛ کسی که مدار کارها به وجود او باشد.۵....
-
بنات النعش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بناتُنعشٍ (= دختران تابوت)] (نجوم) banātonna'š دو صورت فلکی در نیمکرۀ شمالی، شامل بناتالنعش صغرا و بناتالنعش کبرا؛ هفتبرادران؛ هفتبرارو؛ هفتاورنگ؛ هفتورنگ.〈 بناتالنعش صغرا: (نجوم) صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی در دنبالۀ بنات...
-
خرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xers ۱. (زیستشناسی) پستاندار گوشتخوار تنومند با دمی کوتاه و بدنی پوشیده از مو به رنگ زرد تیره، قهوهای، یا سفید که بر کف پا راه میرود و هنگام جنگ بر روی دو پا میایستد.۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] چاق.〈 خرس قطبی: (زیستشناسی) پستانداری سفی...
-
دب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دبّ] [قدیمی] dob[b] خرس.〈 دب اصغر: (نجوم) یکی از صورتهای فلکی شمالی مرکب از چندین ستاره در سمت قطب شمال که هفت ستارۀ روشن آن دیده میشود و در دنبالۀ آن ستارۀ قطبی یا جدی قرار دارد؛ هفتخواهران؛ هفتبرادران؛ هفت برارو؛ هفتاورنگ کهی...
-
ستاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: stārak] ‹استاره، ستار› (نجوم) setāre هریک از نقطههای درخشان که شب در آسمان دیده میشود؛ اختر؛ کوکب؛ نجم.〈 ستارهٴ دریایی: (زیستشناسی) جانوری دریایی از تیرۀ خارپوستان با پنج بازو به شکل ستاره، دهانی که در بخش مرکزی جسم او قرار دارد...