کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قضیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قضیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قضیَّة، جمع: قضایا] qaziy[y]e ۱. خبر.۲. حکم؛ فرمان.۳. جمله یا کلامی که معنی آن تمام باشد و بتوان دربارۀ آن حکم کرد.۴. (منطق) گفتاری که احتمال صدق و کذب داشته باشد.
-
جستوجو در متن
-
قضایا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قَضِیَّة] qāzāyā = قضیه
-
کبرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ‹کبری› kobrā ۱. بزرگ.۲. (اسم) [مقابلِ صغری] (منطق) قضیۀ بزرگ یا قضیۀ دوم.
-
تناقض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tanāqoz ۱. با هم ضدونقیض بودن؛ مخالف بودن چیزی با چیزی؛ ضد یکدیگر بودن.۲. (منطق) قضیهای که قضیۀ دیگر را باطل کند، مانند شبوروز.
-
صغرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: صغریٰ] soqrā ۱. کوچک؛ کوچکتر.۲. (اسم) [مقابلِ کبری] (منطق) قضیۀ کوچک یا قضیۀ اول، مثلاً در «هر انسانی حیوان است»، «هر حیوانٍی جسم است»، «پس هر انسانی حیوان است» قضیۀ «هر انسانٍی حیوان است»، صغراست.
-
پراگماتیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pragmatisme] (فلسفه) perāgmātism تفکری فلسفی مبتنی بر اینکه حقیقت هر قضیه را باید از طریق تطابق آن با نتایج و فواید عملی که از آن به دست میآید تشخیص داد؛ اصالت عمل.
-
مشروطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مشروطَة] mašrute ۱. (سیاسی) مملکتی که دارای پارلمان باشد و نمایندگان ملت در کارهای دولت نظارت داشته باشند.۲. (منطق) قضیهای که در آن شرط به کار رفته باشد.
-
معرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'arref ۱. شناساننده؛ آشناکننده.۲. تعریفکننده.۳. (منطق) قضیۀ معلومی که موجب کشف مجهولی شود.
-
موجبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: موجبَة] mujebe, ma(o)[w]jebe ۱. [مقابلِ سالبه] (منطق) ویژگی قضیهای که در آن به ثبوت محمول بر موضوع حکم میشود.۲. [قدیمی] آنچه چیزی را ایجاب کند؛ ایجابکننده.
-
نظریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نَظَریَّة، جمع: نَظَریّات] nazariy[y]e ۱. قضیهای که برای اثبات صحت آن محتاج به برهان و دلیل باشد.۲. رٲی؛ اندیشه؛ عقیده.۳. تئوری.۴. حدس؛ گمان.
-
شرطی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شرط) [عربی. فارسی] šarti ۱. مربوط به شرط.۲. (ادبی) در دستور زبان، جملهای که در آن ادات شرط به کار رفته باشد.۳. (منطق) ویژگی قضیه یا امری که مقید به شرط باشد.
-
گزارش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹گزارشن، گزاره› gozāreš شرح و تفسیر قضیه؛ شرح و تفصیل خبر یا کاری که انجامیافته.〈 گزارش دادن: (مصدر متعدی) اطلاع دادن؛ خبر دادن.〈 گزارش کردن: (مصدر متعدی)۱. بیان کردن.۲. تفسیر کردن؛ شرح دادن.
-
داوری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) dāvari ۱. قضاوت و انصاف دربارۀ نزاع و کشمکش و مرافعۀ دو یا چند تن.۲. (ورزش) شغل و عمل داور.۳. شکایت.۴. محاکمه.۵. جدل؛ نزاع.۶. تضاد؛ مخالفت.۷. اختلاف.۸. مغالطه.۹. (اسم) قضیه؛ کار.۱۰. بحث؛ سخن.