کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصد داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رغبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رَغبة] re(a)qbat میل؛ اراده؛ آرزو.〈رغبت داشتن: (مصدر لازم) میل داشتن؛ مایل بودن.〈رغبت کردن: (مصدر لازم) رغبت داشتن؛ میل داشتن.
-
عار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ār عیب؛ ننگ.〈 عار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه] ننگ داشتن.〈 عار بودن: (مصدر لازم) ننگ بودن.〈 عار داشتن: (مصدر لازم) ننگ داشتن؛ شرم داشتن.
-
باک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāk ۱. بیم؛ ترس.۲. نگرانی.۳. [قدیمی] ملاحظه؛ پروا.〈 باک داشتن: (مصدر لازم) ترس داشتن؛ اندیشه داشتن.
-
بزرگداشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) bozorgdāšt بزرگ داشتن؛ کسی را گرامی داشتن؛ احترام کردن.
-
خواستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: xvāstan] ‹خواهیدن› xāstan ۱. درخواست کردن؛ طلب کردن؛ طلبیدن.۲. میل داشتن.۳. قصد داشتن.۴. [عامیانه] دوست داشتن.۵. فراخواندن.۶. لازم داشتن: یک فروشندۀ خوب برای مغازه میخواهم.۷. [عامیانه] انتظار داشتن.۸. [قدیمی] آرزو داشتن.۹. [قد...
-
اشتمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eštemāl دربر داشتن؛ احاطه کردن؛ فراگرفتن و دربر داشتن.
-
مراوده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مراوَدَة] morāvede با هم دوستی و آمدوشد داشتن؛ با کسی رفتوآمد داشتن.
-
تکریم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] takrim گرامی داشتن؛ محترم داشتن؛ عزیز و ارجمند شمردن.
-
نفرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نفرة] nefrat کراهت داشتن؛ ناپسند داشتن؛ بیزاری و رمیدگی.
-
ترسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) tarsidan بیم داشتن؛ دچار ترس شدن؛ ترس داشتن؛ بیمناک شدن.
-
استطاعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استطاعة] 'estetā'at ۱. توانایی داشتن؛ توانستن.۲. سرمایه داشتن.۳. (فقه) قدرت و توانایی داشتن برای انجام بعضی احکام شرعی.
-
مجال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] majāl ۱. فرصت.۲. [قدیمی] محل جولان؛ جای جولان کردن؛ جولانگاه.〈 مجال دادن: (مصدر لازم) فرصت دادن؛ وقت دادن.〈 مجال داشتن: (مصدر لازم) وقت داشتن؛ فرصت داشتن.
-
تاب
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ تابیدن و تافتن) ‹تاو، تیو› tāb ۱. = تابیدن۳۲. (اسم) طاقت.۳. (اسم) توانایی.۴. [قدیمی] قرار؛ آرام.۵. (اسم) [قدیمی] شدت.〈 تاب آوردن: (مصدر لازم) طاقت آوردن؛ بردباری داشتن.〈 تاب داشتن: (مصدر لازم) طاقت داشتن؛ بردباری داشتن.〈 تاب...
-
پروا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parvā ۱. بیم؛ ترس.۲. [قدیمی، مجاز] توجه؛ اعتنا.۳. [قدیمی] میل؛ رغبت.۴. [قدیمی] طاقت؛ شکیبایی.۵. [قدیمی] صبروقرار؛ آرام.〈 پروا داشتن: (مصدر لازم)۱. باک داشتن؛ ترس داشتن.۲. [قدیمی] میلورغبت داشتن.۳. [قدیمی، مجاز] التفات و توجه داشتن: ◻︎ سرّ...
-
اشتها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اشتهاء] 'eštehā ۱. میل به غذا داشتن؛ آرزوی طعام.۲. [قدیمی] خواستن چیزی؛ آرزو داشتن؛ آرزوی چیزی کردن.