کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قسمت صاف هر چیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قسمت خور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] qesmatxor آنکه بهره و نصیب خود را از رزقوروزی بخورد؛ روزیخور.
-
جستوجو در متن
-
قمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قمَّة، جمع: قِمَم] [قدیمی] qemme ۱. تارک؛ بالای هر چیز؛ بلندترین نقطۀ هر چیز.۲. گروه؛ جماعت مردم.
-
کلاهک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kolāhak ۱. کلاه کوچک.۲. هر چیز کوچک شبیه کلاه برای قرار دادن روی چیز دیگر: کلاهکِ دودکش.
-
آستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āstar ۱. [مقابلِ رویه] پارچهای که زیر لباس یا پارچۀ دیگر میدوزند.۲. قسمت زیرین هر چیز که معمولاً از جنس ارزانتر است.
-
نرمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) narme ۱. هر چیز نرم و ملایم.۲. (زیستشناسی) پرۀ گوش که گوشواره به آن آویخته میشود.۳. قسمت نرم بعضی اعضای بدن.
-
افشردگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹فشردگی› 'afšordegi هر چیز فشرده شده.
-
تاجوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] tājvār تاجمانند؛ هر چیز شبیه تاج.
-
شفیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šafir کرانۀ هر چیز.
-
سامک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sāmek بلند از هر چیز.
-
کوچولو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kučulu ۱. بسیارکوچک؛ هر چیز کوچک.۲. (اسم) بچۀ کوچک؛ کودک.
-
تریشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تریش› teriše هر چیز خردهریزه، مثل ریزۀ کاغذ، ریزۀ چوب، و مانند آن؛ تراشه.
-
زبان گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zabāngaz هر چیز تندوتیز یا بسیارشیرین که وقت خوردن زبان را میگزد.
-
چین خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) činxorde چینبرداشته؛ چروکشده؛ ویژگی هر چیز دارای چین و شکن.
-
نجاست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نجاسة] (فقه) nejāsat ۱. هر چیز نجس.۲. [قدیمی، مجاز] پلیدی؛ ناپاکی.