کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قسط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قسط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: اَقساط] qest ۱. یک قسمت از وامی که به چند قسمت تقسیم شده باشد و هر قسمت را در مدت معین بپردازند.۲. عدل؛ داد.۳. حصه؛ نصیب.۴. مقدار؛ میزان.
-
قسط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) qost ریشۀ گیاهی بیساقه با برگهای پهن و ضخیم، با رنگی مایل به زرد، و طعم شیرین که در طب به کاربرد دارد؛ کوشنه؛ قُسطُس.
-
واژههای مشابه
-
پیش قسط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] pišqest قسمت اول از پولی که باید بهاقساط داده شود.
-
جستوجو در متن
-
تقسیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (حقوق) taqsit وام خود را به قسطهای معیّن ادا کردن؛ پولی را به چند قسط پرداختن.
-
اقساط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قسط] 'aqsāt = قِسط
-
کوشنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kušne = قسط
-
استهلاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estehlāk ۱. (اقتصاد) کاهش ارزش چیزی بر اثر کار، گذشت زمان، یا فرسودگی.۲. (بانکداری) پرداخت کردن وام بهصورت تدریجی و قسطهای معیّن.۳. [قدیمی] از بین رفتن؛ مردن.
-
نجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] najm ۱. پنجاهوسومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۲ آیه؛ والنّجم.۲. [جمع: نُجوم و اَنجم] [قدیمی] ستاره؛ کوکب.۳. [جمع: نُجوم] [قدیمی] قسط.