کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: قُرَناء] qarin ۱. نزدیک.۲. (اسم) [قدیمی] همدم؛ همسر؛ یار؛ مصاحب.
-
جستوجو در متن
-
قرنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: قرناء، جمعِ قرین] [قدیمی] qoranā = قرین
-
هامال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹همال› [قدیمی] hāmāl همتا؛ نظیر؛ قرین.
-
مزاوجت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مزاوجَة] [قدیمی] mozāvejat ۱. با هم جفت و قرین شدن.۲. زناشویی کردن.
-
هم نفس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] hamnafas ۱. همدم.۲. قرین؛ همراه.
-
تزاوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tazāvoj ۱. جفت و قرین شدن باهم.۲. ازدواج کردن؛ زناشویی.
-
زوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زَوج، جمع: ازواج] zo[w]j ۱. شوهر؛ شوی.۲. [مقابلِ فرد] قرین؛ جفت.
-
هم پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hampahlu ۱. پهلوبهپهلو؛ در کنار هم.۲. [مجاز] قرین.
-
هم رکاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] hamrekāb ۱. دو یا چند سوار که در کنار هم حرکت کنند.۲. [مجاز] قرین؛ همنشین.
-
همنشینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) hamnešini ۱. قرین بودن؛ همراه بودن.۲. مصاحبت؛ همنشستی.
-
انباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: hambāy] ‹هنباز، همباز› 'ambāz ۱. همکار؛ شریک.۲. همتا.۳. [قدیمی] همراه؛ قرین.
-
همبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hambar ۱. همپهلو.۲. برابر.۳. همنشین.۴. همراه.۵. قرین و نظیر.
-
اقتران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqterān ۱. قرین شدن؛ نزدیک شدن و یار شدن به دیگری؛ نزدیکی و پیوستگی.۲. قرار گرفتن دو ستاره در یک درجه ودقیقۀ یک برج.
-
اخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی (= خواهر)] [قدیمی] 'oxt ۱. همدم؛ مٲنوس.۲. [قدیمی] قرین؛ مانند.〈 اخت شدن (آمدن): (مصدر لازم) مٲنوس شدن.