کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قریع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قریع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] qari' ۱. سید؛ مهتر.۲. پهلوان.۳. حریف؛ همنبرد.
-
واژههای مشابه
-
قریع الدهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qari'oddahr برگزیده از مردم روزگار.
-
جستوجو در متن
-
آبشتنگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبشتنگه، آبشتگاه، آبشتگه› [قدیمی] 'ābaštangāh ۱. جای نهفتن؛ محل پنهان شدن؛ خلوتگاه.۲. = مستراح: ◻︎ نه همی بازشناسند عبیر از سرگین / نه گلستان بشناسند ز آبشتنگاه (قریعالدهر: شاعران بیدیوان: ۳۳۳).
-
چشم گشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] če(a)šmgašte کجچشم؛ چپچشم؛ کجبین؛ لوچ؛ احول: ◻︎ هجا کردهست پنهان شاعران را / قریع آن کور ملعون چشمگشته (عسجدی: لغتنامه: چشمگشته).