کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قریحه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قریحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قریحَة، جمع: قَرائِح] qarihe ۱. استعداد.۲. ادراک و قدرت طبیعی در آفرینش و درک آثار هنری.۳. طبع و ذوق طبیعی در سرودن شعر و نویسندگی.۴. [قدیمی] اول هر چیز.
-
جستوجو در متن
-
قرایح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قرائح، جمعِ قریحَة] qarāyeh = قریحه
-
لطیف طبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] latiftab' آنکه طبع و قریحۀ نیکو دارد.
-
طبع آزمایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] tab'[']āzmāy(')i امتحان طبع شعر؛ آزمایش قریحۀ شاعری.
-
خوش ذوق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] xošzo[w]q ۱. خوشقریحه؛ خوشطبع.۲. خوشسلیقه.
-
طبع آزما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹طبعآزمای› tab'[']āz[e]mā ۱. شاعری که طبع و قریحۀ خود را بیازماید.۲. آنچه خوی و طبیعت را بیازماید.
-
نازک طبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] nāzoktab' ۱. حساس؛ زودرنج؛ لطیفطبع: ◻︎ تو نازکطبعی و طاقت نیاری / گرانیهای مشتی دلقپوشان (حافظ: ۷۷۴).۲. شاعری که قریحۀ لطیف و حساس دارد.
-
خوش طبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] xoštab' ۱. خوشخوی؛ نیکسرشت: ◻︎ کبر یک سو نه اگر شاهد درویشانی / دیو خوشطبع بِه از حور گرهپیشانی (سعدی۲: ۵۹۶).۲. خوشقریحه.۳. شادمان.
-
اهل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اهالی] 'ahl ۱. شایسته؛ سزاوار.۲. (اسم) خانواده.۳. (اسم) فامیل؛ افراد خانواده و عشیره؛ قوموخویش؛ خاندان.۴. (اسم) کسانی که در یک جا اقامت دارند.۵. (اسم) وابسته؛ علاقهمند؛ پیرو: اهل تریاک، اهل سفر، اهل تسنن.۶. دارای ویژگیها و ا...