کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qar' ۱. (شیمی) دیگی شبیه کدوتنبل در دستگاه تقطیر بههمراه، که مایع در آن جوشانده میشد.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] کوفتن؛ زدن.〈 قرعوانبیق: دستگاهی برای تقطیر مایعات و گرفتن گلاب، عرق، و مانند آن، شامل یک دیگ، لولۀ افقی، و لولهای مار...
-
قرع
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر) [عربی] [قدیمی] qara' ۱. ریختن موی سر؛ کچل شدن.۲. کچلی.
-
واژههای همآوا
-
غرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: غرّاء] [مجاز] qarrā ۱. فصیح، بلیغ، و شیوا: قصیدۀ غرا، ابیات غرا.۲. [قدیمی] روشن؛ درخشان.
-
قرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] qarrā = قاری
-
قرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قری، جمعِ قَریَة] qorā = قریه
-
قرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: قرّاء، جمعِ قارِئ] [قدیمی] qorrā = قاری〈 قراء سبعه: [قدیمی] قرآنخوانان هفتگانه؛ هفت تن از استادان قرائت قرآن در صدر اسلام که در تجوید و قرائت قرآن از لحاظ اِعراب، وصل، و ادغام به روش و روایت آنان استناد شده و عبارت بودهاند ا...
-
جستوجو در متن
-
انبیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (شیمی) [قدیمی] 'ambiq = قرع 〈 قرعوانبیق